پارت
پارت ۹
ات : کوک من سردمه
کوک : وایستا ببینم چه زود اثر کرد انتظار نداشتم یا دزشو زیاد زدم یا بدنت ضعیفه
ات : کوک خیلی سرده دارم یخ میزنم
کوک : اوکی اوکی
ویو ات
کوک من و گرفت بغلش و برد خونه بعدش رفتیم اتاق و من و گذاشت روی تخت و چند دست لباس کلفت برام اورد و تنم کرد بعدش شوفاژ و گذاشت رو اخرش و خودشم اومد رو تخت
کوک : اون چیزی که بهت زدم کاری میکنه غمات یادت بره و همیشه شاد و شنگول بشی ولی در عین حال خیلی پر زور و قوی هم میکنتت
ات : اون چی بود ؟
کوک : یه مواد تو بیمارستان که بودم برای یه بیمار دیگه این مواد دوای دردش بود ولی برای مردم عادی دیوانه کننده اونا اشتباه داروی اون و به من تزریق کردن و من دیوونه شدم و اون شخص به این مواد نیاز داشت موادی که قرار بود به من تزریق کنن رو به اون تزریق کردن و اون مرد
ات : اوه من چی چه اتفاقی برای من میوفته ؟
کوک : تو هم مثل من دیوونه میشی
ات : نمیخوام دیوونه بشم ولی راه برگشتی نیست پس به راه ادامه میدم اگه قراره دیوونه شم پس حداقل گرمم کن که با زجر دوونه نشم
کوک : باش
یهو کوک من و گرفت بغلش و از لبام بوسید
ات : هی
کوک : چیه
ات : گفتم گرمم کن نگفتم ببوس
کوک : خب میدونی من چون لبام داغه با بوسیدنت گرمت میکنم
ات : نه بابا
کوک : اره
ات : میشه بخوابیم ؟
کوک : حتما
کوک روی هردومون و پتو کشید و خوابیدیم
[] خب بچه ها اینجا قراره سوپرایز شید ولی اوکی []
۲ ماه بعد
ات : یوهو
کوک : هی سرتو بیار پایین
ات : نمیخوام
کوک : بهت گلوله میخوره بچه
ات : نه
ات و کوک سوار ماشین جونگ کوک از بانک کلی دزدی کردن و درحال فرار از دست پلیسان و پلیسا عین چی افتادن دنبال این دوتا ات از توی سقف باز ماشین سرشو کرده بود بیرون و به پلیسا پز میداد زبون در میاورد و میخندید و کوک با کلی سر و صدا داشت ماشین میروند درحالت رندوم ماشین هر طرفی میچرخید و میرفت اخر سر به پل دریا رسیدن که داشت بسته میشد و به طرف داخل کشیده میشد ولی کوک درحالت کاملا غیر منتظره گاز داد و ات نشست تو ماشین کوک و ات و ماشین قشنگ داشتن اون وسط پرواز میکردن که ماشین کوک افتاد تو اون ور پل و پل بسته شد و پلیسا موندن اون ور پل
ات و کوک تو لسانجلس بودن و برای رفتن به کره به تهیونگ زنگ زدن تهیونگ بلیت گرفت و این دوتا باهم سوار هواپیما شدن رفتن کره
ولی این اخرش نبود ات و کوک هرفصل به یه کشور میرفتن برای خلاف و برمیگشتن به کره تا نتونن دستگیرشون کنن ولی در این حال به عشقشون رسیدن
_______________________________THE END_____________________
ات : کوک من سردمه
کوک : وایستا ببینم چه زود اثر کرد انتظار نداشتم یا دزشو زیاد زدم یا بدنت ضعیفه
ات : کوک خیلی سرده دارم یخ میزنم
کوک : اوکی اوکی
ویو ات
کوک من و گرفت بغلش و برد خونه بعدش رفتیم اتاق و من و گذاشت روی تخت و چند دست لباس کلفت برام اورد و تنم کرد بعدش شوفاژ و گذاشت رو اخرش و خودشم اومد رو تخت
کوک : اون چیزی که بهت زدم کاری میکنه غمات یادت بره و همیشه شاد و شنگول بشی ولی در عین حال خیلی پر زور و قوی هم میکنتت
ات : اون چی بود ؟
کوک : یه مواد تو بیمارستان که بودم برای یه بیمار دیگه این مواد دوای دردش بود ولی برای مردم عادی دیوانه کننده اونا اشتباه داروی اون و به من تزریق کردن و من دیوونه شدم و اون شخص به این مواد نیاز داشت موادی که قرار بود به من تزریق کنن رو به اون تزریق کردن و اون مرد
ات : اوه من چی چه اتفاقی برای من میوفته ؟
کوک : تو هم مثل من دیوونه میشی
ات : نمیخوام دیوونه بشم ولی راه برگشتی نیست پس به راه ادامه میدم اگه قراره دیوونه شم پس حداقل گرمم کن که با زجر دوونه نشم
کوک : باش
یهو کوک من و گرفت بغلش و از لبام بوسید
ات : هی
کوک : چیه
ات : گفتم گرمم کن نگفتم ببوس
کوک : خب میدونی من چون لبام داغه با بوسیدنت گرمت میکنم
ات : نه بابا
کوک : اره
ات : میشه بخوابیم ؟
کوک : حتما
کوک روی هردومون و پتو کشید و خوابیدیم
[] خب بچه ها اینجا قراره سوپرایز شید ولی اوکی []
۲ ماه بعد
ات : یوهو
کوک : هی سرتو بیار پایین
ات : نمیخوام
کوک : بهت گلوله میخوره بچه
ات : نه
ات و کوک سوار ماشین جونگ کوک از بانک کلی دزدی کردن و درحال فرار از دست پلیسان و پلیسا عین چی افتادن دنبال این دوتا ات از توی سقف باز ماشین سرشو کرده بود بیرون و به پلیسا پز میداد زبون در میاورد و میخندید و کوک با کلی سر و صدا داشت ماشین میروند درحالت رندوم ماشین هر طرفی میچرخید و میرفت اخر سر به پل دریا رسیدن که داشت بسته میشد و به طرف داخل کشیده میشد ولی کوک درحالت کاملا غیر منتظره گاز داد و ات نشست تو ماشین کوک و ات و ماشین قشنگ داشتن اون وسط پرواز میکردن که ماشین کوک افتاد تو اون ور پل و پل بسته شد و پلیسا موندن اون ور پل
ات و کوک تو لسانجلس بودن و برای رفتن به کره به تهیونگ زنگ زدن تهیونگ بلیت گرفت و این دوتا باهم سوار هواپیما شدن رفتن کره
ولی این اخرش نبود ات و کوک هرفصل به یه کشور میرفتن برای خلاف و برمیگشتن به کره تا نتونن دستگیرشون کنن ولی در این حال به عشقشون رسیدن
_______________________________THE END_____________________
- ۴.۳k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط