تا در کجا بتکانم از دامان دل

‌تا در کجا بتکانم از دامان دل
این سنگ سنگین را
دلتنگیم ای دوست!
بی تو در جهانی جا نمی گیرد

با سنگ ها می گویم
آن رازی که باید با تو می گفتم
سنگین دلا،
دستت چرا دستی از این تنها نمی گیرد؟

#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۱)

‌با من قهر باش! به دیدارم نیا! یا اگر تصادفی جایی مرا دیدی ن...

می خواستم که جان بدهم در هوای تـوتقدیر من ولی همه جا بی تـو ...

‌غریب آمدےو آشنا رفتی!هنوز همـ یڪ دیدار ساده می تواندسرآغاز ...

خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودنتا ببینم که سرانجام چه خو...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

ناز چشمت می خرم، بایدبمانی پیش من....دم به دم عاشق ترم، باید...

باید گذشت گاهی از دلتگاهی از دلشو این گذشتنچه سخت میگذرد از ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط