ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۷۳
اروم منو یه کم از خودش دور کرد و دقیق نگام کرد و جدي
گفت باید یه چيزي رو بهت بگم.
با اضطراب خيلي شديدي منتظر نگاش کردم
قلبم خيلي تند تند و محکم میزد.
يعني چی میخواد بگه؟
چشماشو لحظه اي بست تا ذهنشو مرتب کنه و نفسش رو بیرون داد و دستامو رها کرد و یه کم ازم فاصله گرفت و جدي گفت فردا صبح زود باید برم یه سفر كاري.. قلبم هوري ريخت.
شوکه گفتم سفر کاری؟ کجا؟ چند روزه؟
اصلا نفسم در نمیومد.
خيلي جدي و محکم گفت: یه سفر چند روزه.. احتمال
( فصل سوم ) پارت ۴۷۳
اروم منو یه کم از خودش دور کرد و دقیق نگام کرد و جدي
گفت باید یه چيزي رو بهت بگم.
با اضطراب خيلي شديدي منتظر نگاش کردم
قلبم خيلي تند تند و محکم میزد.
يعني چی میخواد بگه؟
چشماشو لحظه اي بست تا ذهنشو مرتب کنه و نفسش رو بیرون داد و دستامو رها کرد و یه کم ازم فاصله گرفت و جدي گفت فردا صبح زود باید برم یه سفر كاري.. قلبم هوري ريخت.
شوکه گفتم سفر کاری؟ کجا؟ چند روزه؟
اصلا نفسم در نمیومد.
خيلي جدي و محکم گفت: یه سفر چند روزه.. احتمال
- ۴.۶k
- ۲۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط