جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۹#
جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۹#
ات: الان داری میگی بچمون پسره
جیمین: اره الان بچه رو میارن
پرستار اومد و بچه رو داد به جیمین . جیمین هم اومد و بچه رو داد بغلم . یه چک کردم دیدم واقعا پسره
جیمین: باید باش شیر بدی
ات: من که بلد نیستم
جیمین: کاری نداره که
لباس بیمارستانم رو دادم بالا و سی.نم و گذاشتم توی دهنش که شروع کرد به مکیدن . حس عجیب اما خوبی داشت شیر دادن به بچه .همینجوری میخورد که خوابش برد
جیمین: خب حالا که پسره کل برنامه های ما خراب شد . الان نه اسمی براش داریم نه لباس های مناسب چون همش صورتیه و اتاقشم که صورتیه چیکار کنم
ات: زنگ بزن مانلی تا لباس بخره اتاق رو یه کاری میکنیم
جیمین: باشه
ات: جیمین
جیمین: جانم...
ات: الان داری میگی بچمون پسره
جیمین: اره الان بچه رو میارن
پرستار اومد و بچه رو داد به جیمین . جیمین هم اومد و بچه رو داد بغلم . یه چک کردم دیدم واقعا پسره
جیمین: باید باش شیر بدی
ات: من که بلد نیستم
جیمین: کاری نداره که
لباس بیمارستانم رو دادم بالا و سی.نم و گذاشتم توی دهنش که شروع کرد به مکیدن . حس عجیب اما خوبی داشت شیر دادن به بچه .همینجوری میخورد که خوابش برد
جیمین: خب حالا که پسره کل برنامه های ما خراب شد . الان نه اسمی براش داریم نه لباس های مناسب چون همش صورتیه و اتاقشم که صورتیه چیکار کنم
ات: زنگ بزن مانلی تا لباس بخره اتاق رو یه کاری میکنیم
جیمین: باشه
ات: جیمین
جیمین: جانم...
- ۶.۳k
- ۰۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط