خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید


خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید

رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سر وقت مرا هم به سر وعده کشید

به کف و ماسه که نایاب ترین مرجان ها
تپش تبزده نبض مرا می فهمید

آسمان روشنی اش را همه بر چشم تو داد
مثل خورشید که خود را به دل من بخشید

ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچکس مثل تو و من به تفاهم نرسید

خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید

من که حتی پی پژواک خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید

#محمد_علی_بهمنی
#آرام_دل را به خاطر بسپارید ❤
#شعر #شعر_فارسی #ترانه #غزل #تک_بیت #شعر_عاشقانه #عاشقانه #ناب #رباعی #شعر_نو #اشعار #مذهبی #اشعار_عاشقانه #قصیده #دوبیتی #معاصر #عشق #غزل_فارسی #فارسی #پارسی #ادبیات_فارسی
دیدگاه ها (۲)

❤حالتی بین گریه و خنده، بین خوابیدن و نخوابیدن مثل یک مرد خس...

❤ #آرام_دلخواب دیدم نیستی، تعبیر آمد میرسی هر چه من دیوانه ب...

❤ #عیدتون_مبارک ❤گوئی که ز صخره ها صدا می آیدآوای خوش خدا خد...

۲۶ رجبوفات حضرت ابوطالب علیه‌السلام❤چه توفیقی از این بهتر که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط