دشمن ناتنی pt
دشمن ناتنی pt23
سوهی با کمک تهیونگ از اونجا خارج شد .
جیمین به تهیونگ و جونگکوک اسلحه داد چون از خیلی وقت پیش صدای شلیک های پی در پی شروع شده بود .
جونگکوک برای لحظه ای به سمت یکی از پنجره ها رفت تا بتونه اوضاع بیرون رو بسنجه.
هر سه نفر داشتن به جلو میرفتم ولی با صدایی متوقف شدن
√هی
تهیونگ و جیمین و جیسونگ به پشتشون نگاه کردن بود دیدن جورج که اسلحه ای رو سر سوهی گذاشته بود مواجه شدن.
جیمین سریع جلو جیسونگ وایساد .
∆فک نکنم همتون باهم بتونید سالم از اینجا برید.
سوهی حتی نمیتونست درست نفس بکشه و تا خفه شدن فاصله ای نداشت که با صدای شلیکی که تو فضا پیچید چشماشو بست و در آخر سنگینی مرد بود که از رو بدنش کم شد و بعد صدای جونگکوکی که تو کوشش حرف زد
-یکی به نفع من
جلوتر سوهی رفت از خونه خارج شدن و با انبوهی از اجساد رو به رو شدن
$زودباشید تا پلیس نیومده
هر پنج نفر سوار ونی که سون هو هم توش بود شدن ،به محض سوار شدندشون تهیونگ از پدرش اسپری تنفس گرفت و بین لبای سوهی گذاشت و چندبار اسپری کرد.
√خوبی؟
+آره
سوهی با بهتر شدن حالش نگاه مشکوکی به جیمین انداخت
~ اونجوری نگاه نکن ،من خونه شما بودم،برای اینکه با جونگکوک حرف بزنم،بعد چون نبود رفتم تو اتاقش که چیزی براش بزارم ولی با شنیدن شکستن شیشه صدای شلیک ها مخفی شدم بعد که دیدم مادر جونگکوک و داداشت رو بردن سریع رفتم پشت صندوق عقب یکی از ماشینا.فکر اشتباهی به ذهنت خطور نکنه .
با گذشتن چند دقیقه جین سکوت رو شکست
$اونجا دیگه امن نیست بهتره بریم مکان من
سون هو با قبول کردن حرفش به مکان جین رفتن .وقتی که همه پیاده شدن و وارد شدنشون به خونه تمام افراد اونجا برای ادای احترام تا کمر خم شدن
£خوش اومدید فرمانده(رو به جونگکوک) و همینطور شما خانوم(رو به سوهی)
از زمانی که فهمیده بودن دختره کیه بیشتر از زمان قبل مورد توجه قرارگرفته بود.
سوهی با کمک تهیونگ از اونجا خارج شد .
جیمین به تهیونگ و جونگکوک اسلحه داد چون از خیلی وقت پیش صدای شلیک های پی در پی شروع شده بود .
جونگکوک برای لحظه ای به سمت یکی از پنجره ها رفت تا بتونه اوضاع بیرون رو بسنجه.
هر سه نفر داشتن به جلو میرفتم ولی با صدایی متوقف شدن
√هی
تهیونگ و جیمین و جیسونگ به پشتشون نگاه کردن بود دیدن جورج که اسلحه ای رو سر سوهی گذاشته بود مواجه شدن.
جیمین سریع جلو جیسونگ وایساد .
∆فک نکنم همتون باهم بتونید سالم از اینجا برید.
سوهی حتی نمیتونست درست نفس بکشه و تا خفه شدن فاصله ای نداشت که با صدای شلیکی که تو فضا پیچید چشماشو بست و در آخر سنگینی مرد بود که از رو بدنش کم شد و بعد صدای جونگکوکی که تو کوشش حرف زد
-یکی به نفع من
جلوتر سوهی رفت از خونه خارج شدن و با انبوهی از اجساد رو به رو شدن
$زودباشید تا پلیس نیومده
هر پنج نفر سوار ونی که سون هو هم توش بود شدن ،به محض سوار شدندشون تهیونگ از پدرش اسپری تنفس گرفت و بین لبای سوهی گذاشت و چندبار اسپری کرد.
√خوبی؟
+آره
سوهی با بهتر شدن حالش نگاه مشکوکی به جیمین انداخت
~ اونجوری نگاه نکن ،من خونه شما بودم،برای اینکه با جونگکوک حرف بزنم،بعد چون نبود رفتم تو اتاقش که چیزی براش بزارم ولی با شنیدن شکستن شیشه صدای شلیک ها مخفی شدم بعد که دیدم مادر جونگکوک و داداشت رو بردن سریع رفتم پشت صندوق عقب یکی از ماشینا.فکر اشتباهی به ذهنت خطور نکنه .
با گذشتن چند دقیقه جین سکوت رو شکست
$اونجا دیگه امن نیست بهتره بریم مکان من
سون هو با قبول کردن حرفش به مکان جین رفتن .وقتی که همه پیاده شدن و وارد شدنشون به خونه تمام افراد اونجا برای ادای احترام تا کمر خم شدن
£خوش اومدید فرمانده(رو به جونگکوک) و همینطور شما خانوم(رو به سوهی)
از زمانی که فهمیده بودن دختره کیه بیشتر از زمان قبل مورد توجه قرارگرفته بود.
- ۴.۵k
- ۲۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط