به مویی بند بود

به مویی بند بود...
موریانه های یأس پایه های ایمانش را خورده بود...
به مویی بند بود تمام ایمانش...
اما همان نجاتش میداد... #حسین
دیدگاه ها (۲)

اصلا چه میخواستم بگویم؟!یادم نیست...حافظه ام را طوفانی ربوده...

من هیچوقت دلم نخواسته از ایران بروم. خیلی ایران رو دوست دارم...

اصلا مگر قرار بود چه اتفاقی بیفتد؟هرچقدر بیشتر میگذرد، بیشتر...

ای بی نشانِ مَحض نشان از که جویمَت؟گُم گشت در تو هَر دو جَها...

برای یک دل شکسته. برای یک خسته و عاصی برای چشم های گریان و ا...

میدانی درد دارد :))))قفسه ی سینه ام درد دارد دردی مشابه با ش...

سایه های عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط