هفت

(هفت)

حکایتم شده مردی که سخت می گرید
شبیه ریزش برگ درخت می گرید

نمی شود که عوض کرد حال مردی را-
که از غم تو نه از دست بخت می گرید

خدا کند که نباشد کسی به پای کسی
کسی به پای همان کس که رفت می گرید

هنوز هفتم آبان به یاد او مانده
رسیده یا نرسیده به هفت می گرید

نه می شود که بماند، نه میشود برود
به فکر آنکه چرا خود نرفت، می گرید

صدای گریه ی او مثل خون ناحق بود
به روی زخم دلش خون لخت می گرید

حسین حیدری رهگذر

مجموعه هفتم
(عفونت مزمن ریه)
فصل دوم
قسمت دوم

@Heidari_Official2

https://telegram.me/Heidari_official2
دیدگاه ها (۱)

درخونمن-از دیار زخمی در خون شناورممن-آخرین نفس ز نفس های آخر...

زخم زباناین گونه ام که با تو به پایان رسیده اممن گر رسیده ام...

#در_به_درت_گشته_منمقادر و مقدور تویی،از دلِ من دور توییعاشق ...

آدمیزادآدمیزاد است گاه از عشقِ خود دل می بُرَدجایِ شامَش غصه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط