خاطره ازخانواده شهیدکاظمی

خاطره ازخانواده شهیدکاظمی
• همراه سردار رفته بودیم اصفهان، مأموریت. موقع برگشتن، بردمان تخت‏فولاد. به گلزار شهدا كه رسیدیم، گفت: بچه‏ها، دوست دارین، درى از درهاى بهشت رو به شما نشون بدم. گفتیم: چى از این بهتر، سردار! كفش‏هایش را درآورد، وارد گلزار شد. یكراست بردمان سر مزار شهید حسین خرازى. گفت، با یقین گفت: از این قبر مطهر، درى به بهشت باز مى‏شه. نشستیم. موقع فاتحه‏خواندن، حال و هواى سردار تماشایى بود. توى آن لحظه‏ها، هیچ كدام از ما نمى‏دانستیم كه این حال و هوا، حال و هواى پرواز است؛ به ده روز نكشید كه خبر آسمانى‏شدن خودش را هم شنیدیم. وصیت كرده بود كه حتماً كنار شهید خرازى دفنش كنند. دفنش هم كردند. تازه آن روز فهمیدیم كه بنا بوده از این جا، در دیگرى هم به بهشت باز بشود!
دیدگاه ها (۴)

لذّت رابطة عاطفي با خداوند، منحصر به آخرت نيست؛ بلکه افراد د...

ما همه قاسم سلیمانی هستیم.

بس كه عادت كرده ايم بر قامت ايستاده اتروي تختي و همين عكس تو...

حتما بخونید خیلی قشنگهخداوند ازعزرائیل پرسید: تابحال گریه کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط