چرندیات مغز من

چند روز پیش همسر یک عشق سفر از اینکه بیشتر زندگیش تو سفر و جاده هست ناراحت بود و گله میکرد .
نود درصد کامنت ها رو جمله ی خوش بحالت ، برو دست همسرت رو ببوس، ما آرزو داریم جای تو باشیم شامل میشد .
همین پست باعث شد ذهن من درگیر شه و مدت ها به این موضوع فکر کنم در نهایت به این نتیجه رسیدم که خوشی زیادی هم از یه جایی به بعد آزار دهنده میشه .
بعد نمی‌دونم چی شد که خط فکریم رسید به موضوع ″تعارف″ همون چیزی که ما به زور میخواهیم به بقیه خوبی کنیم درحالی که بر عکس باعث آزار اون آدم میشیم و یه جورایی بزور اون آدم رو مدیون خودمون میکنیم.
تازه بعد از یه مدت وسط دعوا همونو پُتک میکنیم میکوبیم تو سرش .
بنظر من وقتی افراطی و به خواست خودمون کاری رو انجام میدیم نمی‌تونیم بگیم آهای فلانی من برای تو خیلی خوب بودم چون فلان کردم در واقع ما اون کار رو برای حس خوب خودمون انجام دادیم و به عقیده ی من اینکار بیشتر از اینکه لطف باشه خود خواهی هست.
کاش یاد بگیریم بهترین لطف مشورت و حفظ تعادل هست .
دیدگاه ها (۷)

الان که دارم می‌نویسم ساعت ۱۳:۳۶ دقیقه هست و چیزی تا اعلام ن...

نشستم یه گوشه سردرگم به روبه رو خیره شدم نمی‌دونم کجام فقط م...

امروز بیشتر از همیشه به کمبود اعتماد به نفسم پی بردم یه استو...

زیادی جذاب نیست ؟!😐

همه راجب شکست عشقی یا راجب حس یک طرفه میگن..با اینکه حس بدتر...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۲۱+هی ، هی، شایعات رو شنیدی؟*کدوم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط