کمی احساس خستگی میکنم رفتار های تو خستهام کرده تمام

کمی احساس خستگی میکنم ، رفتار هایِ تو خسته‌ام کرده ؛ تمامِ صورتِ بی‌نقصت را بوسه زدم که مرا پس زنی؟ سیگار دستت را گرفتم و خاموش کردم که مرا فریاد زنی؟ در هنگامی که خستگی از چهره‌ات میبارید تورا درآغوش کشیدم که مرا دست بلند کنی؟ شب‌هنگام از برایَت اشک ریختم که ببینی بروی؟ عشقم را بی هیچ قیدی فدایَت کردم که نفرتت را نسارم کنی؟
آه عزیزکم.. چه بسیار تو مرا آزرده‌ای که خود نیز به حال خویش دل میسوزانَم..
امید دارم که روزی با شرمساری بازگردی ، امید دارم که اشک ریزی و به پایَم اُفتی ، امید دارم که ملتمسانه خواهان بازگشتم باشی ؛ اما تو در آن روز امید نداشته باش که با آغوشی باز و قلبی پاک تورا پذیرا شوَم و ببخشم ، "من فراموش نخواهم کرد"
دیدگاه ها (۰)

در دلم غوغاست ؛ دردی مرا دربر گرفته ، طوریِ مرا در آغوش کشید...

احساس میکنم به مانند تکه‌ای الماسم که بر دست گدایی افتاده بر...

عزیزکم ، دیگر نمیخواهم حتی نگاهی به تو بی‌اَندازَم ، از تو ت...

داشتم یه دفتر قدیمی رو نگاه میکردم که یه جمله خوندم ، و چه ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط