او تکیهگاهی استوار میجست

#او، تکیه‌گاهی استوار می‌جُست؛
و هر حصار این شهر،
خشتی بود پوسیده...
#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۱)

#روزها با فکر او دیوانه امشب بیشترهر دو دلتنگ همیم اما من اغ...

#‌گاهی سڪوت یعنی امایعنی اگریعنی هزار و یڪ دلیل ڪه " دل " می...

#ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﯽ؟! تو ﻣﺮﺍ تنگ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮ؛ﺗﻦِ‌تو ﻋﯿﻦ‌ﺑﻬﺸﺖ‌ﺍﺳﺖ؛ جهن...

#چه کسی میداند؟شاید همه ی آرزوهای ما همین مثلند!شایدم همه آر...

گاهی دلم برای خودم تنگ می شودوقتی حصار غربت من تنگ می شودهر ...

رها🍂 گاهی دلم برای خودم تنگ می شودوقتی حصار غربت من تنگ می ش...

در بازی زندگی یاد می گیری:اعتماد به حرف های قشنگ بدون پشتوان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط