part

part 4
ا/ت اممم خب میدونید چیزه من میدونستم شما سلبریتی هستین من خیلی طرفدار شمام واسه همین بهتون گل دادم
کوکی:پس چرا گریه میکردی
ا/ت خب چون....
کوکی:قطعا به خاطر این نبوده که خوردی زمین
ا/ت اممم خب اره واسه یه چیز دیگه بود خب بگذریم شما چیزی می‌خورید
کوکی:لبخند میلی زد و گفت بله یه لیوان اب لطفا
ا/ت باشه الان میگم بیارن
ا/ت خب چیزی میشه بپرسم مشکلتون چیه
کوکی:مشکل..... چی؟
ا/ت خب حتما دندون تون مشکلی داره که اومدین اینجا دیگه
کوکی:اها میشه یه سوال بپرسم؟
ا/ت بله بفرماید
کوکی:شما چند سالتونه ؟
ا/ت من چطور ؟
کوکی : چون به نظر میاد فاصله ی سنی زیادی نداریم و دوست ندارم زیاد رسمی صحبت کنیم
ا/ت اره من حدودا ۲۵ سالمه
کوکی:منم۲۶ سالمه
تقریبا همسن هستیم
ا/ت اره خب میشه دندون ت رو ببینم
کوکی: اره حتما
دستام دقیقا بغل سر کوکی بود خیلی بهش نزدیک شده بودم استرس داشتم و از یه طرف بهم زل زده بود :)
ا/ت خب دندونت رو باید پر کنم یکم طول میشه ولی راحته
کوکی: اها باشه مرسی
دیدگاه ها (۶)

part 5ا/ت خب دیگه تموم شد کوکی:مرسی راستی من چیزه....میتونم ...

part 6واییی دیشب حالم خوش نبود و نمی‌دونستم چیکار با خونم کر...

part 3دیدم که باز گربه ی همسایه اومده تو صب روز بعد:صبح ساعت...

part 2سیدم خونه. روی مبل دراز کشیدم و گریه کردم چرا احساس تن...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

دو رقیب عشقیپارت ۲«ا/ت ویو»ا/ت: میدونم تهیونگ ببخشید...میشه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط