رئیسبار
#رئیس_بار
پارت(۶)
{ویو ا/ت}
رفتیم تو بار خیلی شیک بود،خیلی هم شلوغ بود،جونگ کوک که فقط شبا اینجا رو اداره میکنه پس الان اداره ش به عهده کیه؟
ا/ت:اقای جئون؟
کوک:بله؟
ا/ت:صبح ها و بعد از ظهر ها کی اینجا رو اداره میکنه؟
کوک:دو نفر صبح،اینجا کار میکنن،دو نفر هم بعد از ظهر،منم شبا اینجا هستم ولی چون دست تنهام گفتم بیای اینجا کار کنی
ا/ت:اها متوجه شدم
(رفتن پشت میز حسابداری اونجا یه زن و مرد بودن)
کوک:خیلی خب ممنونم ازتون،وقتشه برین
*گارسون جدید پیدا کردی هیونگ؟
کوک:هزار بار گفتم به من نگو هیونگ
*عه خب پس چی بگم؟
کوک:بگو رئیس من چمیدونم هرچی دوست داری به غیر از هیونگ
(ا/ت خندش گرفت)
*دختر خوشگلیه(همکارش زد به دستش)ها چیه؟
کوک:نمیخواید برید؟
&خیلی خب رئیس ما دیگه رفع زحمت میکنیم(رفتن)
کوک:به سلامت
ا/ت:خب من باید چه کاری انجام بدم اقای جئون؟
کوک:فعلا رو میز هایی که تازه خالی شده رو تمیز کن اگه کار دیگه ای بود بهت میگم
ا/ت:چشم
{ویو کوک}
ا/ت یه دستمال برداشت و رفت سراغ یه میز خالی،و شروع کرد به تمیز کردن،حواسمو از روش برداشتم و به اماده کردن سفارشا مشغول شدم،بعد چند مین دوباره بهش یه نگاه انداختم،چیییی؟یه پسر داشت اذیتش میکرد و هی بهش دست میزد پسره مست بود،رگ غیرتم زد بالا مشتری هارو ول کردم و رفتم سمت ا/ت،یقه پسره رو گرفتم و یه مشت محکم کوبیدم تو صورتش اونم افتاد رو زمین،روش نشستم و شروع کردم به زدنش.
ا/ت:(بازوی کوک رو گرفت)اقای جئون بس کنیددد،اون...اون کاری نکرد،لطفا ولش کنید
(کوک بهش گوش نداد و به کارش ادامه میداد)
ا/ت:جونگگگ کوکککک بسسس کنننن
{ویو کوک}
وقتی بهم گفت جونگ کوک قلبم تند تر از قبل میزد چرا اینجوری شد؟چرا قلبم انقدر تند میزنه؟به خودم اومدم و بهش نگاه کردم بغض خاصی تو چهرش بود،من داشتم چیکار میکردم؟از روی پسره بلند شدم و دست ا/ت رو گرفتم و بردمش پشت میز حسابداری،حالم خوب نبود قلبم تند میزد بدنم عرق کرده بود،ا/ت رو نشوندم روی صندلی خودمم روبروش نشستم.
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمایتا کمه برای فیک هاااا حواستون باشه
پارت(۶)
{ویو ا/ت}
رفتیم تو بار خیلی شیک بود،خیلی هم شلوغ بود،جونگ کوک که فقط شبا اینجا رو اداره میکنه پس الان اداره ش به عهده کیه؟
ا/ت:اقای جئون؟
کوک:بله؟
ا/ت:صبح ها و بعد از ظهر ها کی اینجا رو اداره میکنه؟
کوک:دو نفر صبح،اینجا کار میکنن،دو نفر هم بعد از ظهر،منم شبا اینجا هستم ولی چون دست تنهام گفتم بیای اینجا کار کنی
ا/ت:اها متوجه شدم
(رفتن پشت میز حسابداری اونجا یه زن و مرد بودن)
کوک:خیلی خب ممنونم ازتون،وقتشه برین
*گارسون جدید پیدا کردی هیونگ؟
کوک:هزار بار گفتم به من نگو هیونگ
*عه خب پس چی بگم؟
کوک:بگو رئیس من چمیدونم هرچی دوست داری به غیر از هیونگ
(ا/ت خندش گرفت)
*دختر خوشگلیه(همکارش زد به دستش)ها چیه؟
کوک:نمیخواید برید؟
&خیلی خب رئیس ما دیگه رفع زحمت میکنیم(رفتن)
کوک:به سلامت
ا/ت:خب من باید چه کاری انجام بدم اقای جئون؟
کوک:فعلا رو میز هایی که تازه خالی شده رو تمیز کن اگه کار دیگه ای بود بهت میگم
ا/ت:چشم
{ویو کوک}
ا/ت یه دستمال برداشت و رفت سراغ یه میز خالی،و شروع کرد به تمیز کردن،حواسمو از روش برداشتم و به اماده کردن سفارشا مشغول شدم،بعد چند مین دوباره بهش یه نگاه انداختم،چیییی؟یه پسر داشت اذیتش میکرد و هی بهش دست میزد پسره مست بود،رگ غیرتم زد بالا مشتری هارو ول کردم و رفتم سمت ا/ت،یقه پسره رو گرفتم و یه مشت محکم کوبیدم تو صورتش اونم افتاد رو زمین،روش نشستم و شروع کردم به زدنش.
ا/ت:(بازوی کوک رو گرفت)اقای جئون بس کنیددد،اون...اون کاری نکرد،لطفا ولش کنید
(کوک بهش گوش نداد و به کارش ادامه میداد)
ا/ت:جونگگگ کوکککک بسسس کنننن
{ویو کوک}
وقتی بهم گفت جونگ کوک قلبم تند تر از قبل میزد چرا اینجوری شد؟چرا قلبم انقدر تند میزنه؟به خودم اومدم و بهش نگاه کردم بغض خاصی تو چهرش بود،من داشتم چیکار میکردم؟از روی پسره بلند شدم و دست ا/ت رو گرفتم و بردمش پشت میز حسابداری،حالم خوب نبود قلبم تند میزد بدنم عرق کرده بود،ا/ت رو نشوندم روی صندلی خودمم روبروش نشستم.
...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمایتا کمه برای فیک هاااا حواستون باشه
- ۴.۵k
- ۰۶ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط