آخر
آخر
شب
هوسوک ویو
رسیدم خونه
این بچه کجاست
داشتم دنبالش میگشتم که دیدم با یه سرهمی کوسه روی میز نشسته و انگار به جایی زل زده
خیلی آروم صداش زدم
این چرا جواب نمیده
بغلش که کردم متوجه شدم خوابه ای خدا این دختر بچه رو نگاه ولی خونه چقدر بوی وانیل میده وایسا امروز چندمه
خب رسما بد بخت شدم همین طور که اتو توی بغلش گرفته بود به سمت آشپزخونه رفت تا بلکه بتونه دارو پیدا کنه
.........................................................................
ات کم کم بیدار کنترلش دستش نبود و شروع به لیسیدن و مک زدن گردن هوسوک شو
بلاخره پیداش کرد
روی تخت دراز کشید و دخترکش رو روی خودش گزاشت و
خیلی آروم دارو رو توی دهانش ریخت
و لب هاشو روی لب های دختر گزاشت
فردا صبح
__:دوست دارم بچه هایبرید
_<^:مونم بابایی
شب
هوسوک ویو
رسیدم خونه
این بچه کجاست
داشتم دنبالش میگشتم که دیدم با یه سرهمی کوسه روی میز نشسته و انگار به جایی زل زده
خیلی آروم صداش زدم
این چرا جواب نمیده
بغلش که کردم متوجه شدم خوابه ای خدا این دختر بچه رو نگاه ولی خونه چقدر بوی وانیل میده وایسا امروز چندمه
خب رسما بد بخت شدم همین طور که اتو توی بغلش گرفته بود به سمت آشپزخونه رفت تا بلکه بتونه دارو پیدا کنه
.........................................................................
ات کم کم بیدار کنترلش دستش نبود و شروع به لیسیدن و مک زدن گردن هوسوک شو
بلاخره پیداش کرد
روی تخت دراز کشید و دخترکش رو روی خودش گزاشت و
خیلی آروم دارو رو توی دهانش ریخت
و لب هاشو روی لب های دختر گزاشت
فردا صبح
__:دوست دارم بچه هایبرید
_<^:مونم بابایی
- ۸.۸k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط