دخترایخشنوپسرایمغرور

#دخترای_خشن_و_پسرای_مغرور
#پارت_سی_و_پنچم
از زبون #عسل


داشتیم دنبال رویا میگشتیم لوهان قشنگ معلوم بود چقد ترسیده و نگران بود که چان اومد پیشم
چانی:عسل داری چیکار میکنی؟؟
+من مطمئنم کار اون امیر عوضیه😭
لوهان:خودم با دستای خودم میکشمش
ارزو:لی‌سومان و چیکار کنیم؟؟امشب و چه کنیم؟؟
لوهان:شما برید بار اما من میرم دنبال رویا شما هم یه بهونه جور کنید که نیومدیم
+منم میام❤
چانی:تو کجا فسقلی؟؟😑
+گفتم منم باهاش میرم😛
چانی:نمیتونی😪
+ببند دهنتو😐
چانی:درست حرف بزن با بزرگترت😒
+عععمممرررااا😝
چانی:اصلا نزن😑
ریحانه:بچه‌ها وفا کو؟؟
کریس:سوهو کو؟؟
+نمد
چانی:مثل ادم حرف بزن
+حیوان نیستم که مثل حیوان حرف بزنم ادمم مثل ادمم حرف میزنم
چانی:زبون دراز
+بله من 73 متر و 9 دهم سانتی متر زبون دارم به روایت تصویر😐😎
چانی:منم به روایت تصویر میام و جرت میدم(لعنت بر هرچی ذهن منحرفه از جمله خودم😁😑)
+بیتر ادب
کریس:بسه دیگه
ارزو:راست میگه بس کنید الان رویا گم شده و شما دارید با هم بحث میکنید
ارزو عصبانی از اتاق بیرون زد کاشکی رویا زودتر پیدا شه چون میدونم ارزو هم الان تو شرایط خیلی بدیه😔




ادامه دارد❤