باور کن عشق از جان آدمی می کاهد
باور کن عشق از جانِ آدمی می کاهد ...
وقتی نفست گرفت از فکر نبودنش ...
قلبت به جای ثانیه ای یک بار،ده بار تپید ...
بغض گلویت را فشُرد ...
دستانت لرزید ...
پاهایت سست شد ...
دائم نگرانش بودی ...
عاشق شده ای ...
عاشق آنقدرها هم که می گویند...
روزگارش خوش نیست ...
باور کن خیلی از معده دردها ...
از دوست داشتن زیادست...
باور کن عشق درد بی درمانی است ...
که از ابتلایش دلخوشیم ...
باور کن این کهنه قمار را به هیچ نفروشی ...
وقتی مبتلایش باشی ...
وقتی نفست گرفت از فکر نبودنش ...
قلبت به جای ثانیه ای یک بار،ده بار تپید ...
بغض گلویت را فشُرد ...
دستانت لرزید ...
پاهایت سست شد ...
دائم نگرانش بودی ...
عاشق شده ای ...
عاشق آنقدرها هم که می گویند...
روزگارش خوش نیست ...
باور کن خیلی از معده دردها ...
از دوست داشتن زیادست...
باور کن عشق درد بی درمانی است ...
که از ابتلایش دلخوشیم ...
باور کن این کهنه قمار را به هیچ نفروشی ...
وقتی مبتلایش باشی ...
- ۴۸۵
- ۱۰ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط