P50ازدواج اجباری

نبودن رفته بودن کوک و باعث شد که پسرک

حالش گرفته ترشه رفت و نشست روی یه

سندلی که روبه دی ایسیوایی که مال ا.ت بود

و از پشت شیشه به تمام دارای زندگیش نگاه

میکرد پسرک خودش رو مقسر این حال

معشوقش میدونست

روز ها همینطور میگذشت ولی دخترک همون

جا ثابت خواب بود خوابش خیلی سنگین بود

پسر دیگه امیدی نداشت جای پسرک هم

خشک شده بود همون مکانی که براش ارامش

داشت روبه روی ایسو ی ا.ت پشت شیشه

انقدر که گریه کرده بود که چشاش دیگه توان

نداشتن تو این چند روز خبری از خانواده ا.ت

نبود انگار سرنوشت داشت جور دیگه ایی رقم

میخورد جوری که بر الیه پسر باشه

سرنوشت با سازی که پسر میزد نمیرقصید

وناسازگاری میکرد که پسر رو تسلیم خودش

کنه اما پسرهم کم کم داشت در برابر سرنوشت

بازانو فرود میامد


.....



.....


تقریباً از کما رفتن دختر یک ماهی میگذره ولی

خبر خوبی به گوش پسر نمیرسه

پسر لاغر و شکسته شده بود

درحدی که اوبهت مافیایی از بین

رفته بود و همه دلشون به حال پسر میسوخت

پسر به خودش قول داده بود که اگر ا.ت به

زندگی برگرده شغل مافیایی رو کنار گذاشته و..
دیدگاه ها (۳۰)

هووووووووووووو تولددددددددد

ازدواج اجباری P51

P49ازدواج اجباری

P48ازدواج اجباری

❣پارت ششم❣ویو جونگکوک: نمیدونم چراوقتی گفت چیزی دیگه ای نمیخ...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

WISH MEET YOUPART 16ویو روز بعدادمین. ا/ت صبح زود بیدار شد و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط