تو را من چشم در راهم شباهنگام

تو را من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم.
شباهنگام، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم

❤ ️ تو را من چشم در راهم
دیدگاه ها (۳)

با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبال پریشانی ام طاقت فرس...

نور دو دیده منی دور مشو ز چشم منشعله سینه منی کم مکن از شرار...

وقتی به تو می اندیشم همهٔ ذره های هستی من گویی از نبودنی هزا...

مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی به پا کنم که گیسوانت را یک ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط