جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۱#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۱#


ات: ام چیزه ...
جیمین: امم من و ..مامانت...
ات: خوردمش
جیمین: چی
ته جین: یعنی اجی رو خوردی
ات: اره و بعدش اومد تو شکم من
ته جین: خب قبلش اجی رو از کجا اوردی که خوردیش

جیمین زمزمه وار طوری که فقط ات بشنوه: این چه بچه باهوشیه به من رفته

جیمین: ته جین من یه دونه خیلی ریز گذاشتم تو شکم مامانی که تبدیل به تی نی میشه تو شکم مامان
ته جین : چطوری دونه رو گذاشتی تو شکم مامانی
جیمیت: با یه کاری گذاشتم تو شکمش
ته جین: خب چه کاری
ات: بسه الان برای سنت خوب نیست بزرگ شدی خودت میفهی
ته جین: چطوری
جیمین: خب یه روز تو ازدواج میکنی و اون دونه رو توی شکم همسرت میکاری
ته جین: پس من ازدواج میکنم
ات: اره اره ازدواج میکنی حالا برو بخواب فردا باید بری مهد کودک باید زود بیدار شی
ته جین : باشه شب بهیر مامانی شب بخیر بابایی

هردومون ته جین رو بوسیدیم و اونم ما رو بوسید

ته جین: قول میدید فردا برام نارنگی بخرید
جیمین : اره میخرم حالا برو بخواب ...
دیدگاه ها (۲)

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۲#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۳#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۰#

جیمین و ات تو ماشین .

جیمین فیک زندگی پارت ۹۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط