فصل دوم
فصل دوم
پارت اول
کوکی ویو
بعد از خروج نامجون هیونگ تنهایی از پشت جوری که متوجه نشه با فاصله دنبالش رفتم
دیدن اون صحنه جلو چشمام مثل یه کابوس بود
بعد از زنگ زدن به امبولانس و رسیدن به بیمارستان مستقیم بردنش سمت اتاق عمل
دستام مثل چی میلرزید
حالم خیلی خراب شد
با همون دستای لرزونم زنگ زدم به یونگی هیونگ
کوک:*تو کل حرفاش صداش میلرزه*الو هیونگ
یونگی:بله چیزی شده؟
کوک:نامجون هیونگ...تصادف کرده
یونگی:الان کجایی؟
کوک:بیمارستان...مرکزی
یونگی:باشه اروم باش الان میایم
کوک:هیونگ تنها بیا...به کسی هم چیزی نگو
یونگی:باشه اروم باش اومدم
_3 ساعت بعد_
دکتر:همراه اقای کیم؟
یونگی:بله چیزی شده؟
دکی:میتونید بیاید داخل اتاقم تا راحت تر صحبت کنیم؟
یونگی:حتما...بریم
_تو اتاق دکی_
دکتر:ضربه شدیدی به سرشون خورده و باعث یه فراموشی موقتی شده، میتونید با نشون دادن گذشته بهش یا انجام کارایی که دوست داره حافظه بیمار روتا حد امکان سریع تر برگردونید، معشوقش هم میتونه کمکش کنه
کسی که تو پارت اخر فصل اول این فیک درخواستی داری پی وی کامل بگو دوباره چی میخوای تا بنویسم
پارت اول
کوکی ویو
بعد از خروج نامجون هیونگ تنهایی از پشت جوری که متوجه نشه با فاصله دنبالش رفتم
دیدن اون صحنه جلو چشمام مثل یه کابوس بود
بعد از زنگ زدن به امبولانس و رسیدن به بیمارستان مستقیم بردنش سمت اتاق عمل
دستام مثل چی میلرزید
حالم خیلی خراب شد
با همون دستای لرزونم زنگ زدم به یونگی هیونگ
کوک:*تو کل حرفاش صداش میلرزه*الو هیونگ
یونگی:بله چیزی شده؟
کوک:نامجون هیونگ...تصادف کرده
یونگی:الان کجایی؟
کوک:بیمارستان...مرکزی
یونگی:باشه اروم باش الان میایم
کوک:هیونگ تنها بیا...به کسی هم چیزی نگو
یونگی:باشه اروم باش اومدم
_3 ساعت بعد_
دکتر:همراه اقای کیم؟
یونگی:بله چیزی شده؟
دکی:میتونید بیاید داخل اتاقم تا راحت تر صحبت کنیم؟
یونگی:حتما...بریم
_تو اتاق دکی_
دکتر:ضربه شدیدی به سرشون خورده و باعث یه فراموشی موقتی شده، میتونید با نشون دادن گذشته بهش یا انجام کارایی که دوست داره حافظه بیمار روتا حد امکان سریع تر برگردونید، معشوقش هم میتونه کمکش کنه
کسی که تو پارت اخر فصل اول این فیک درخواستی داری پی وی کامل بگو دوباره چی میخوای تا بنویسم
- ۱.۶k
- ۱۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط