از نفرت تا عشق
(رفتن سر میزی نشستن)
گارسون:چی میل دارین براتون بیارم؟😊
ات:بیبیمباب؟کیمچی،بولگی،توکبوکی،رامیون
اعضا که شما رو اونجا دیدن اومدن پیشتون نشستن همراه با شما
ات:هی شما چرا اومدین اینجا اصلا چرا پیش ما روی میز ما؟
هیونجین:فک کنم باید حرف زدن یادتت بدیم
ات:حالا هرچی شما کسی نیستین که بخوام باهاشون با احترام حرف بزنم
هیونجین:دیگه داری از حد میگ...
(غذا ها رو براتون آوردن)
گارسون:نوش جونتون😊
هیونجین حرفش توی گلوش گیر کرد تو قاشق رو برداشتی و کمی عقب رفتی
ات:بفرما حرفت تموم نشده بود
سویون زیر لب گفت
سویون:ات ولشون کن
هیونجین میخواست چیزی بگه اما چان جلوش رو گرفت
چان:هیونجین بیخیال اومدیم غذا بخوریم
ات:پس بشینین و غذا بخورین نه اعصاب بقیه رو خورد کنین
مین جی رو به یونهه و سویون
مین جی:جسوره😏😊
داشتی از رامیون میخوردی چانگبین گفت
چانگبین:همیشه انقدر رک...حرف میزنی
ات:مشکلیه
چانگبین انتظار داشت بترسی عقب بری اما بدون ریکشنی ثابت مونده بودی
هیونجین با تمسخر گفت
هیونجین:چانگبین حواست باشه داری با کی حرف میزنی
صاف نشستی و گفتی
ات:اگه قراره تهدید کنین بزارین برا بعد از غذا اشتها آدم کور میشه
اعضا تک خنده ای زدن و کمی بعد از اونجا رفتن خونه
سویون:هی هی چقدر خسیسن دونگشون رو هم ندادن
ات:واقعا انتظار داشتیم بدن؟
سویون:اوهوم
ات:بیاین بریم من میدم
*پایان*
گارسون:چی میل دارین براتون بیارم؟😊
ات:بیبیمباب؟کیمچی،بولگی،توکبوکی،رامیون
اعضا که شما رو اونجا دیدن اومدن پیشتون نشستن همراه با شما
ات:هی شما چرا اومدین اینجا اصلا چرا پیش ما روی میز ما؟
هیونجین:فک کنم باید حرف زدن یادتت بدیم
ات:حالا هرچی شما کسی نیستین که بخوام باهاشون با احترام حرف بزنم
هیونجین:دیگه داری از حد میگ...
(غذا ها رو براتون آوردن)
گارسون:نوش جونتون😊
هیونجین حرفش توی گلوش گیر کرد تو قاشق رو برداشتی و کمی عقب رفتی
ات:بفرما حرفت تموم نشده بود
سویون زیر لب گفت
سویون:ات ولشون کن
هیونجین میخواست چیزی بگه اما چان جلوش رو گرفت
چان:هیونجین بیخیال اومدیم غذا بخوریم
ات:پس بشینین و غذا بخورین نه اعصاب بقیه رو خورد کنین
مین جی رو به یونهه و سویون
مین جی:جسوره😏😊
داشتی از رامیون میخوردی چانگبین گفت
چانگبین:همیشه انقدر رک...حرف میزنی
ات:مشکلیه
چانگبین انتظار داشت بترسی عقب بری اما بدون ریکشنی ثابت مونده بودی
هیونجین با تمسخر گفت
هیونجین:چانگبین حواست باشه داری با کی حرف میزنی
صاف نشستی و گفتی
ات:اگه قراره تهدید کنین بزارین برا بعد از غذا اشتها آدم کور میشه
اعضا تک خنده ای زدن و کمی بعد از اونجا رفتن خونه
سویون:هی هی چقدر خسیسن دونگشون رو هم ندادن
ات:واقعا انتظار داشتیم بدن؟
سویون:اوهوم
ات:بیاین بریم من میدم
*پایان*
- ۱.۷k
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط