زخم کهنه فصل
زخم کهنه فصل ۲
پارت ۶۳
مرد جوان پرسید و تهیونگ گفت: کمترینش خونریزی معده یا روده که سریعا به جراحی نیاز داره . بقیه ی
خطرات که بماند.
چشمهای همه درشت شد و مرد رو به همه بلند گفت : پس چرا معطلين؟ زود باشین
تهیونگ پوزخند کمرنگی زد و پشت سر دختر راه افتاد. بنظر میرسید سایمون افراد وفاداری رو دور خودش جمع کرده حداقل ظاهرا اینطوری بود
وارد اتاق که شد ، قبل از هیجانزده شدن بخاطر دیدن اون آدم مرموز در لحظه اخم کرد با بداخلاقی گفت : اینجا یه فیلم اکشن نیست و منم جاسوس دشمن نیستم . نیاز دارم صورتش رو هم معاینه کنم ! این کوفتی رو بردار.
که بعدش بری خبرارو بذاری کف دست پدرت ؟
مرد جوان گفت ه که نگه نفس عمة کشد . اگه بهم
دارم صورتش رو معاینه کنم !
رو بردار
که بعدش بری خبرارو بذاری کف دست پدرت ؟
مرد جوان گفت و تهیونگ نفس عمیق کشید : اگه بهم اطمینان نداشتی نمیبایست بذاری تا اینجا بیام . من پزشکم ! کارم با پدرم و شما فرق میکنه. اگه نتونم تشخیص درست بدم این زن زنده نمیمونه که چیزی بخوام جاسوسی کنم. فرضا تعریف قیافه ی سایمون چه جاسوسی ای محسوب میشه که بخوام برم همه جا رو پر کنم ؟ نمیبایست بفهمم یه زن جوانه که فهمیدم ! حالا قیافه ش قرار نیست فرقی به حالتون بکنه. بذارین حرفهای پیش برم و جونش رو نجات بدم .
بعد از یه سخنرانی طولانی بالآخره سکوت همه جا رو فرا گرفت و انگار موفق شده بود به فکر وادارشون کنه.
چند دقیقه بعد مرد رو به دختر گفت : اینجا وایستا و حواست رو جمع کن دست از پا خطا نکنه
و رفت بیرون و در رو .بست تهیونگ چند لحظه نگاهش کرد و گفت: تمام چراغ هارو روشن کن . اون میز رو هم
بیار نزدیک تر
خودش هم گوشی پزشکیش رو توی گوشهاش گذاشت مشغول معاینه شد.
پارت ۶۳
مرد جوان پرسید و تهیونگ گفت: کمترینش خونریزی معده یا روده که سریعا به جراحی نیاز داره . بقیه ی
خطرات که بماند.
چشمهای همه درشت شد و مرد رو به همه بلند گفت : پس چرا معطلين؟ زود باشین
تهیونگ پوزخند کمرنگی زد و پشت سر دختر راه افتاد. بنظر میرسید سایمون افراد وفاداری رو دور خودش جمع کرده حداقل ظاهرا اینطوری بود
وارد اتاق که شد ، قبل از هیجانزده شدن بخاطر دیدن اون آدم مرموز در لحظه اخم کرد با بداخلاقی گفت : اینجا یه فیلم اکشن نیست و منم جاسوس دشمن نیستم . نیاز دارم صورتش رو هم معاینه کنم ! این کوفتی رو بردار.
که بعدش بری خبرارو بذاری کف دست پدرت ؟
مرد جوان گفت ه که نگه نفس عمة کشد . اگه بهم
دارم صورتش رو معاینه کنم !
رو بردار
که بعدش بری خبرارو بذاری کف دست پدرت ؟
مرد جوان گفت و تهیونگ نفس عمیق کشید : اگه بهم اطمینان نداشتی نمیبایست بذاری تا اینجا بیام . من پزشکم ! کارم با پدرم و شما فرق میکنه. اگه نتونم تشخیص درست بدم این زن زنده نمیمونه که چیزی بخوام جاسوسی کنم. فرضا تعریف قیافه ی سایمون چه جاسوسی ای محسوب میشه که بخوام برم همه جا رو پر کنم ؟ نمیبایست بفهمم یه زن جوانه که فهمیدم ! حالا قیافه ش قرار نیست فرقی به حالتون بکنه. بذارین حرفهای پیش برم و جونش رو نجات بدم .
بعد از یه سخنرانی طولانی بالآخره سکوت همه جا رو فرا گرفت و انگار موفق شده بود به فکر وادارشون کنه.
چند دقیقه بعد مرد رو به دختر گفت : اینجا وایستا و حواست رو جمع کن دست از پا خطا نکنه
و رفت بیرون و در رو .بست تهیونگ چند لحظه نگاهش کرد و گفت: تمام چراغ هارو روشن کن . اون میز رو هم
بیار نزدیک تر
خودش هم گوشی پزشکیش رو توی گوشهاش گذاشت مشغول معاینه شد.
- ۲.۱k
- ۱۲ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط