اصغر فرهادی

اصغر فرهادی :
بعد از نمایش یک فیلم ایرانی، با دوستان خارجی نشسته بودیم به گفتگو. یکیشان پرسید: آن پسرک سر چهار راه چه می فروخت؟ مواد مخدر بود یا... .
من پاسخ دادم فال می فروخت.
پرسید فال چیه؟ گفتم شعر. شعرهای شاعر بزرگمان حافظ.
با هیجان گفت: یعنی شما از کشوری می آیید که در خیابانهایش شعر می فروشند و مردم عادی پول می دهند و شعر می خرند؟؟!!
می رفت سر میزهای مختلف و با شگفتی این را به همه می گفت!
و این یعنی زاویهء دید؛ یکی سیاهی می بیند و یکی زیبایی!
دیدگاه ها (۱)

سعدی اگر میدونست شعراشو واسه دوست دختر دماغ عملیاتون ارسال م...

از الان گفته باشم هاهپی ولنتاین و درد هپی ولنتاین و کوفتهپی ...

_ ولــم کن مامان -- ولت کردم که اینطوری شدی !! . . . . مکال...

بچه هامون ب اندازه کافی سگ ادب هستن*____* دگ شمابراشون چنل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط