نیستی

نیستی
فصل ها گم شده اند
نه ز باران خبری،
نه ز یلدا،
نه ز پاییز!
همه ی آنچه که هست
داغ سوزنده ی تابستان است.

#مجتبی‌یوسف‌وند
دیدگاه ها (۱)

ﺷﺮﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻧﮕﺎﻫﺖ نکنمﮔﻔﺘﻢ ﭼَﺸﻢﻋﺸﻖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻧـﻈﺮﯼﺩﻋﻮﺍ ﺷﺪ ...

چشم ها را میتوان بست و ندیـدیا نخواست یا نگفت چه کنیم با هجو...

نمی دانم چه در توستکه می بندد و می گشاید..تنها می دانمچیزی د...

هیچ و باد است جهانگفتی و باور کردیکاش یک روز به اندازه هیچغم...

فصل عشق همبا "مهـر" شروع می شودهمچون بارانِ " آبـان" آبادت م...

باز بارانٰ ...با ترانہ ...دارد از مادر نشانہ ...بوی باران .....

"تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!"تو" که از راز دلم با خبر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط