تراونه بدون مخاطب اونجا که شاعر میگه
#تراونه ـ بدون مخاطبـ #♪ #اونجا که شاعر میگه:
“تو را راندم
ولی آن لحظه گویی آسمان می مرد”
انقدر غم زیاده که آدم دلش میخواد با همون آسمان بمیره :(
از به دوش کشیدن من خسته شدی
سنگین بودم...
از دست هایم خسته شدی...
و از چشم هایم...
و از سایه ام...
حرف هایم تند و آتشین بودند...
روزی می آید..
ناگهان روزی می آید...
که سنگینی ردپاهایم را...
در درونت حس کنی...
رد پاهایی که دور می شوند...
و این سنگینی...
از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود
“تو را راندم
ولی آن لحظه گویی آسمان می مرد”
انقدر غم زیاده که آدم دلش میخواد با همون آسمان بمیره :(
از به دوش کشیدن من خسته شدی
سنگین بودم...
از دست هایم خسته شدی...
و از چشم هایم...
و از سایه ام...
حرف هایم تند و آتشین بودند...
روزی می آید..
ناگهان روزی می آید...
که سنگینی ردپاهایم را...
در درونت حس کنی...
رد پاهایی که دور می شوند...
و این سنگینی...
از هر چیزی طاقت فرساتر خواهد بود
- ۳.۴k
- ۱۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط