تقاص عشق

« تقاص عشق »
پارت ۷۷

( سئول ساعت ۱۰ شب )

جیمین وارده سالن شد دینا همینکه جیمین رو دید از بغل پدر جیمین بلند شد و سمته جیمین دوید جیمین دینا رو بغل کرد و بوسش کرد دینا با اخم گفت
دینا : بابایی چلا با من سام نخوردی چلا الان اومدی منو یادت لفته بود
جیمین سمته مبل رفت و رو اش نشست
جیمین : مگه میشه تو رو یادم بره کوچولوم
دینا : املوز با خانم معلم به چیزی دلست کلدم
لیوان رو از رویه مبل برداشت و به جیمین داد
جیمین : اینو دختره من درست کرده باورم نمیشه خیلی خوشگله مگه نه مادر
م/ج: آره خیلی خوشگله
پ/ج: نوم از پس هرکاری بر میاد وقتی بزرگ شد به پسر خانواده خیلی خوب میدیمش
جیمین : پدر من دینا رو هیچوقت نمیدم
م/ج : بلاخره که یه روزی ازدواج می‌کنه
دینا سریع جیمین رو بغل کرد و درحالی که تو بغل جیمین بود گفت
دینا : من چلا بل چلا عمه جانگ هی نره
جانگ هی که سرش تو گوشی بود گوشی را کنار گذاشت و گفت
جانگ هی : دختره نک
تا میخواست حرف شو بزنه جیمین سریع و با عصبانیت گفت
جیمین : مبادا حرفتو ادامه بدی
جانگ هی : مگه نیست پدر شما یه چیزی بگو
پ/ج: جانگ هی دینا کوچیکه نباید باهاش بد حرف بزنی
جانگ هی با عصبانیت بلند شد و یا خودش زیر لب گفت
جانگ هی : کارتو من دارم
با عصبانیت به اتاق اش رفت
دینا : بابایی این لیوان نیست این دوستمه اسمس کوی هستس خیلی دوستس دالم
جیمین : کوی که اسمه قشنگی سلام کوی‌ من جیمینم
دینا خیلی خوشحال شد و با خنده گفت
دینا : بابایی کوی میگه از آسنای باهات خوسحاله
جیمین : خیلی خوبه اما تو چرا تا این موقع بیداری نباید بخوابی
دینا لباشو آویزون کرد و با کیوتی گفت
دینا : منتظله باباییم بودم....
دیدگاه ها (۰)

« تقاص عشق »پارت ۷۸دینا لباشو آویزون کرد و با کیوتی گفت دینا...

« تقاص عشق »پارت ۷۹ات لباس بزرگ سفیدی پوشیده بود و لبه صخره ...

« تقاص عشق »پارت ۷۶زنگ به صدا در اومد و همه بچه ها وسایلشو ج...

« تقاص عشق »پارت ۷۵چند روزی میگذره از اون شب ات تو این چند ر...

رمان فیک پارت 2 از الان شرط کامنت 20تاج:بابام درو باز کرد نز...

پارت ۳۳جیمین: چرا امدی...... سرد.... لارا: گفتم یه سری بزنم....

Step brother p5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط