حکایت کوتاه وشیرین

حکایت کوتاه وشیرین📗


شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.

آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.

تو را که این همه گفت وگوی است بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کَس کَرمی؟

تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟

شخص گفت:
برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد.

آن شخص تعجب کرد و گفت:
آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟

تاجر گفت:
آن معامله با یک تاجر بود ولی این "معامله با خدا...!"

"در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است."

دیدگاه ها (۱)

موفق ترین انسانها آنهایی نیستند که به ثروت یا قدرت رسیده اند...

اﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ "ﻏﯿﺒﺖ" ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭ...

#بخون🔴 شرح در تصویر رییس جمهور: مردم وضع‌شان خوب نیست اما ای...

🔴 جعبه سیاه حسین فریدون بازداشت شد⏪ رسول دانیال زاده بازداشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط