جنونعشقت
جـنونعـشـقَت❤️🔥:)
#𝐏𝐚𝐫𝐭 12
بلاخره کلاس تموم شد خیلی خسته بودم ولی قرار بود بعد از دانشگاه با بچه ها بریم بیرون آیناز سر کلاس باهام هماهنگ کرده بود و من اعصابم خیلی خورد بود چون نه لباسام خوب بود و نه آرایش داشتم
بیخیال این چیزا شدم و سعی کردم امروز با خودم کنار بیام
با دیدن آیناز که داشت به طرفم میومد نفس عمیقی کشیدم تا آروم شم
آیناز به طرفم اومد و گفت:
+بریم؟
-اره بریم
پشت سر آیناز راه افتادم تا بریم محل قرار قرار بود به کافه ای بریم که زیاد دور نبود و میتونستیم پیاده بریم
خلاصه که با آیناز راه افتادیم به طرف کافه
....
سر نیز نشسته بودیم و کلافه منتظر بودیم تا پسرا بیان
از اونجایی که امروز حالم خوب نبود و اعصاب نداشتم
داشتم تو دلم فوش میدادم به پسرا که با صدای خش داری که گفت
سلام به همگی
به خودم اومدم سرم رو بلند کردم و طوفان رو دیدم
اون هم نگاهی بهم کرد حالا جفتمون داشتیم هم دیگه رو نگاه میکردیم نمیدونم دقیقا چقدر گذشت که با صدای روهام که با حرص گفت:بسه دیگه طوفان کمتر نگاهش کن
به خودمون اومدیم
طوفان گفت باشه
و بحث همینجا تموم شد
#𝐏𝐚𝐫𝐭 12
بلاخره کلاس تموم شد خیلی خسته بودم ولی قرار بود بعد از دانشگاه با بچه ها بریم بیرون آیناز سر کلاس باهام هماهنگ کرده بود و من اعصابم خیلی خورد بود چون نه لباسام خوب بود و نه آرایش داشتم
بیخیال این چیزا شدم و سعی کردم امروز با خودم کنار بیام
با دیدن آیناز که داشت به طرفم میومد نفس عمیقی کشیدم تا آروم شم
آیناز به طرفم اومد و گفت:
+بریم؟
-اره بریم
پشت سر آیناز راه افتادم تا بریم محل قرار قرار بود به کافه ای بریم که زیاد دور نبود و میتونستیم پیاده بریم
خلاصه که با آیناز راه افتادیم به طرف کافه
....
سر نیز نشسته بودیم و کلافه منتظر بودیم تا پسرا بیان
از اونجایی که امروز حالم خوب نبود و اعصاب نداشتم
داشتم تو دلم فوش میدادم به پسرا که با صدای خش داری که گفت
سلام به همگی
به خودم اومدم سرم رو بلند کردم و طوفان رو دیدم
اون هم نگاهی بهم کرد حالا جفتمون داشتیم هم دیگه رو نگاه میکردیم نمیدونم دقیقا چقدر گذشت که با صدای روهام که با حرص گفت:بسه دیگه طوفان کمتر نگاهش کن
به خودمون اومدیم
طوفان گفت باشه
و بحث همینجا تموم شد
- ۲.۱k
- ۰۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط