امشب هوس کردم برایت چیز بنویسم

امشب هوس کردم برایت چیز بنویسم
با سینه‌ای از خون دل لب‌ریز بنویسم
شاید تو از من انتظاری سبزتر داری
امّا فقط خوش دارم از پاییز بنویسم
می‌خواهم از بی‌مصرفی، تکرار، خودرویی
از بوته‌های هرزه‌ی جالیز بنویسم
تا خون قلبت را کفِ دستم بیاشامم
اصرار دارم با بیانی تیز بنویسم
تاریک گفتن پیش‌ازاین‌ها مستحبّی بود
این‌بار واجب شد که یأس‌انگیز بنویسم
شاید بدانی لحظه‌های سرخ یعنی چه؟
تصمیم دارم از شقایق نیز بنویسم
باید فقط محض رضای خاطر فرهاد
از یک عدد شیرین بی‌پرویز بنویسم
فردا چه خواهم کرد؟ باور کن نمی‌دانم
امشب که می‌خواهم برایت چیز بنویسم
دیدگاه ها (۶)

گیرم که مضطرب شده‌ای، غم گرفته‌ایدست مرا چه خوب، که محکم گرف...

شبی تمام جهان را جواب خواهم کردسرابِ پشت سرم را خراب خواهم ک...

پشتِ لبخندم غــمی پنهان مدارا می کند گاهگاهی بــارشی آن را ه...

دلتنگ کـه باشی نفست بندِ تنتنیست دل داری و انگار که جان در ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط