آفریده هر کسی چشمان جذاب تو را

آفریده هر کسی، چشمانِ جذابِ تو را ...
قبله‌ی من کرده او، دامانِ محرابِِ تو را ... گوئیا آیاتِ عشق از آسمانِ نازل شده
بر دلم پاشیده انوارِ قَمَرتابِ تو را ... شورِ شیداییِ من هم رنگِ رویایی گرفت
هر شَبی دیدم در آن، ای وااایِ من! خوابِ تو را ... ای شَراب‌آلوده دل را مبتلایَت کرده‌ای
می‌چِشَم از جامِ لب‌ها، باده‌ی نابِ تو را ... بی‌مَحابا بَر حصارِ بازوانَم تَن بده
تا که آرامَش کنَم، آغوشِ بی‌تابِ تو را ... جز خَرابی، آخرِ دلدادگی‌ام کافری‌ست
دیده‌ام خود، حال‌و روز‍ِ خیلِ طلابِِ تو را ... #محمد_بزاز
دیدگاه ها (۱)

مرا آرام میبینی سکوتم سخت تب دارد نمیدانی که چشمانم چه حالی ...

باور کن .....تو را پنهان خواهم کرددر آنچه که نوشته‌امدر نقاش...

سخت می‌گیرمت در آغوشمکوه آتشفشان شوی حتیفاش گفتم که دوستت دا...

می خواهم از تو بنویسمبا نامت تکیه گاهی بسازمبرای پرچین های ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط