عشقی زیر باران
عشقی زیر باران💗🌦
پارت اول 💘
قبل شروع داستان 🎞؛ امید وارم این رمان طرف دار زیاد پیدا کنه🥲💔
از زبان نویسنده✍️
سونیک بعد از این که دوستاش ؛ تیلز امی و ناکلز اونو پرت کردن بیرون در زیر باران و باهاش قهر کردن سونیک ارام ارام و لرزان زیر باران راه میرفت و خودشو هر زمان با راه رفتن بغل میکرد🙊🥶🫂
سونیک خیلی سردش بود نمیدونست چی کار کنه نه چیزی بود زیرش قایم شه نه چتری بود داشت یخ میزد🥲
در ان بر داستان
شدو داشت با چتر به راه خونش میرفت که یهو چشمش اتفاقی به سونیک رو دید که لرزان داشت اون نزدیکی ها راه میرفت و رفت دنبالش
سونیک همچنان راه میرفت تا به یه زمین خشک رسید و رو اون زمین نشست و همچنان به بغل کردن خود تا بیشتر سردش نشه ادامه داد....
شدو دیگه دلش نیومد و رفت پیشش و چترش رو به سونیک داد🥺☔
سونیک به شدو نگاه میکنه با تعجب،🐰
سونیک؛ ش-شدو لازم نیست... نمیخوام چتر رو😔
شدو: نه باید بگیریش نیازش داری! 😦
شدو به زور چتر رو به سونیک میده و اتفاقی دست شدو به دست سونیک میخوره و کاری میکنه هر دو سرخ شن😅
سونیک:م-مرسی... 😳
شدو:خواهش... 😳
قلب هر دو شون کم کم به تپش میوفته😅💗
و عشق این دو نفر خیلی رمانتیک زیر باران به وجود اومد... 🙂
نویسنده؛ کی خوشش اومد؟ ☺
پارت اول 💘
قبل شروع داستان 🎞؛ امید وارم این رمان طرف دار زیاد پیدا کنه🥲💔
از زبان نویسنده✍️
سونیک بعد از این که دوستاش ؛ تیلز امی و ناکلز اونو پرت کردن بیرون در زیر باران و باهاش قهر کردن سونیک ارام ارام و لرزان زیر باران راه میرفت و خودشو هر زمان با راه رفتن بغل میکرد🙊🥶🫂
سونیک خیلی سردش بود نمیدونست چی کار کنه نه چیزی بود زیرش قایم شه نه چتری بود داشت یخ میزد🥲
در ان بر داستان
شدو داشت با چتر به راه خونش میرفت که یهو چشمش اتفاقی به سونیک رو دید که لرزان داشت اون نزدیکی ها راه میرفت و رفت دنبالش
سونیک همچنان راه میرفت تا به یه زمین خشک رسید و رو اون زمین نشست و همچنان به بغل کردن خود تا بیشتر سردش نشه ادامه داد....
شدو دیگه دلش نیومد و رفت پیشش و چترش رو به سونیک داد🥺☔
سونیک به شدو نگاه میکنه با تعجب،🐰
سونیک؛ ش-شدو لازم نیست... نمیخوام چتر رو😔
شدو: نه باید بگیریش نیازش داری! 😦
شدو به زور چتر رو به سونیک میده و اتفاقی دست شدو به دست سونیک میخوره و کاری میکنه هر دو سرخ شن😅
سونیک:م-مرسی... 😳
شدو:خواهش... 😳
قلب هر دو شون کم کم به تپش میوفته😅💗
و عشق این دو نفر خیلی رمانتیک زیر باران به وجود اومد... 🙂
نویسنده؛ کی خوشش اومد؟ ☺
- ۴.۲k
- ۰۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط