وای از دست این تنهایی وای از دست این دل بهانه گیر

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
دیدگاه ها (۲)

مرد من ...؟؟!!مهربانم ...؟؟!!زن نبوده ای که بدانی دستهای مرد...

ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻨﺪ .ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺻ...

ﻣــــﺮﺍﮐﻪ می شناسی ﺧﻮﺩﻣﻢ...ﮐسی ﺷﺒﻴــﻪ ﻫﻴـــﭽﮑﺲﮐمی ﮐﻪ ﻻﺑﻪ ﻻی...

معبودا... به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن🙏 تا کوچکی آنچه ندا...

تو یعنی تمام دنیای من، هر لحظه‌ای که با تو باشم، برایم معنای...

《مدرسه رویایی》

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط