pain

#pain
#P⁷
«ویو تهیونگ»
بدون اینکه وایسه من جواب بدم قطع کرد
با عجله به سمت پارکینگ رفتم یکم سر گیجه و بدن درد داشتم ولی اهمیتی ندادم و بدو بدو رفتم توی پارکینگ از دور ماشینا رو شماردم وقتی به هفدهمی رسیدم سریع سوار شدم وقتی درو بستم بلافاصله ناپدریم داد زد
ناپدری تهیونگ: چرا انقدر گیج و خنگی؟ باورم نمیشه رتبه اوله مدرسه ای
با اخمی غلیظ ماشینو به حرکت در آورد توی راه کامل ساکت بودم که نا پدریم سکوت رو شکست
ناپدری تهیونگ: خواهرت جیا انتقالی گرفته به مدرستون
با تعجب به سمت ناپدریم برگشتم اما اون ریلکس اما اخمی که از قبل کمرنگ تر شده بود ادامه داد
ناپدری تهیونگ: با مدیرتون حرف زدم که توی کلاسه شما باشه حواستش بهش باشه که اگر توی درساش کمک خواست حتما کمکش کن به پر و پای خواهر به هیچ عنوان نپیچ وگرنه بد میبینی فقط سعی کن تو درسش کمک کنی البته گر کمک خواست به غیر از این کاری باهاش نداشته باش فمیدی؟
سرمو تکون دادم که انگار باعث شد یکمی عصبی بشه و گفت
ناپدری تهیونگ: پرسیدم فهمیدییی؟!!!
با دادی که زد ترسیدم و هول کردمو گفتم
تهیونگ: بـ.. بله.. فهـ.. فهمیدم
بعد از اون دیگه صحبتی نکردیم وقتی رسیدیم خونه رفتم داخل اتاق لباسامو عوض کردم روی تخت دراز کشیدم و انقدر بدنم درد میکرد و خسته بودم تا چشمامو بستم بلافاصله خوابم برد

«ویو جونگکوک»
وقتی پرت شدم تو استخر هین بلندی کشیدم خوشبختانه شنا بلد بودم
پدرم وقتی منو هول داد با پوزخنده پررنگی راهشو کشید و رفت
موشه آب کشیده از آب بیرون اومدم و رفتم تو اتاقم و به یکی از خدمتکارا گفتم راهی که اومده بودم و کلا خیس شده بود پاک کنه
رفتم یکم دوش گرفتم که ریلکس کنم و بعد از دوش تا شب خوابیدم
[پایان فلش بک]
زمانه حال]

«ویو جونگکوک»
جونگکوک: شما دو تا دیده بان باشید کسی از عوامل مدرسه نیادو مثل اون دفعه گیر نیوفتیم دلم نمیخوادبازم با خانواده ام در گیر بشم فهمیدید؟
بچه ها بله ای گفتن و همه رفتن و سره جاهاشون نشستن معلممون مثل اتفاق اون دفعه آقای چوی بود اما ایندفعه آقای چوی معلم جغرافیا بود نه تاریخ
کیم داشت بدون هیچ مشکوک بازیی تقلب میرسوند وقتی امتحان تموم شد آقای چوی راجب قاره ی آمریکا و جاهای باستانیش توضیح داد
زنگ تفریح بود کیم تازه اومده بود بیرون صداش کردمو گفتم
جونگکوک: هوی کیم بیا ببینم رفیق
برگشت سمتم و بهم نزدیک شد و پوکر فیس بهم خیره شد و من با یه لبخند حرفمو ادامه دادم
جونگکوک: ایول بابا کارت درسته ایندفعه چوی مچتو نگرفت خوبه
با صورتی خالی از احساس گفت
تهیونگ: اهومم اوکی کاره دیگه نداری جئون؟
نمیخواستم بره پس گفتم...
دیدگاه ها (۰)

#pain #P⁸«ویو جونگکوک» نمیخواستم بره پس گفتمجونگکوک: صبر کن ...

#pain #P⁶«ویو تهیونگ» با حس دستی که داره تکونم میده بیدار شد...

#pain #P⁵حرف با باز شدن در باز شد و از ترس حرفم نصفه مونداقا...

و....ویو جونگکوک رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم ب...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 3 " جونگکوک : چییی می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط