فروشگاه

#فروشگاه
#برادر
از در فروشگاه اومد تو پسرکی ۱۰ساله بنظر می رسید ناز لباسش معلوم بود که وضع مالیش زیاد خوب نیست از تو جیبش یه سکه پونصدی در آورد گفت با این یه کیک دو قلو میشه خرید گفتم یکم گرون تر اما چون تویی اشکالی نداره ...کیک رو گرفت پول رو داد با خوشحالی رفت بیرون و من نگاهش مد کردم دو تا خواهر از خودش کوچکتر داشت کیک رو باز کرد و هر دو تا رو به خواهر هاش داد و خودش چیزی نخورد....
واقعا داداش ها یه چیز دیگه اند....حالم دگرگون شد
دیدگاه ها (۲)

گفت شا هکارت در زندگانیگفتم زنده بودنم...

تلخی امروز را به امید شیرینی فردا طی می کنم...شاید فروشگاه م...

#خنده_حلال#جام_جهانی#روسیه#گروه

اید دردناک تر از گروه سخت تو جام جهانی این هزینه های گزاف از...

بچه ها یه مانگا طور براتون نوشتم یعنی ی سناریو نیست فرض کنید...

5 minutes to deathPart 1۷والریا بعد از اینکه خدمتکار رفت، آر...

فیک ازدواج اجباری(پارت۴۲،آخر)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط