دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم

دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم
توبه کردم از گناه عشق ! عاشق نیستم

شیشه بودم، سنگ ها اما نفهمیدند من
فرق دارم با همه، آیینه ی دق نیستم

صاف و ساده بودنم را هیچ کس باور نکرد
خالیم از هر سیاست ، من "مصدق" نیستم !

دور باید شد از این "خاکِ غریبِ" لعنتی
صبر کن "سهراب"جان، من توی قایق نیستم !

آه دنیا خسته ام از زندگی آنقدر که
با ادامه دادانش دیگر موافق نیستم
بغض دارم، بغض یعنی مرگ! اما گریه نه
شاعری مغرور هستم، اهل هق هق نیستم می شود فهمید از حال خرابم، ذره ای
" دیگر آن دیوانه ی بی تاب سابق نیستم
دیدگاه ها (۱)

احساس می کردم اگر اوضاع همین طوری بماند دق می کنم ...اوضاع ه...

می ترسم از آدم ها...آدم هایی که دست می گذارند روی تنهایی ات،...

کنار من که قدم می‌زنی هوا خوب استپر از پریدنم و جای زخم‌ها خ...

آرزو دارم شبی با بوسه سلطانت شومیا تو سلطانم شوی و من نگهبان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط