امشب را مینویسم به بهانه تو فرشته من

امشب را مینویسم به بهانه تو فرشته من...
تویی که دستهایمان دور است از هم...
اما یادت باشد هرجای دنیا که باشی باز عاشق توام...
و قلبم برای توست...
.
شاید بهانه گیر باشم...
ولی شعله شعله ی روحم کنار توست...
شاید نفهمی ولی بعد از شب بخیر گفتن هایمان راهی اش میکنم کنار تختت...
بنشیند بالای سرت و هی نگاه کند...
هی نگاه کند...
تاب دلش که تمام شد...
موهایت را از پیشانی ات کنار بزند و بوسه ای آرام برچیند...
.
سپرده ام نیمه شب که شد، آرام تو را در آغوش بگیرد تا احساس سرما نکنی...
پاسی که گذشت...
زیر گوشت شاعرانه هایم را زمزمه کند تا خواب خودم را ببینی...
و کم کم در کنارت خوابش ببرد...
.
در تمام این مدت تو خوابی ولی من بهترین عشق بازی ام را کرده ام... بینهایتم...
آرام بخواب فرشته من...
خورشید هم شب ها در آغوش مهتاب میخوابد...
ببین نورش را ...




❤ 🐝 ❤
دیدگاه ها (۳)

موهایمچه عاشقانهدر آغوش باد میرقصندنکندآن دورتر ها باد را بو...

خیالتنشسته روی تک تکِ دانه های تسبیحماجابت شو...همین یک شب ر...

روزم چون روز دیگران می گذرد،اما شب که در می رسد، یادها پریشا...

خودت گفتی دعاهامان،سرِ افطار میگیرد...دعا کردم خودت را من،تو...

🦋 wounded butterfly 🦋part 9کاغذو باز کرد و با دست خطی که دید...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

درخواست بسیار جالبیه! این یک داستان کلاسیک با پیچ و تابه که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط