part
part 196
جنیور: خبری شد تماس میگیرم فعلا
دکتر رفت اتاق سوزومه و پرده هارو کشیدن این به این معنی بود که میخوان جراهی کنن بعد نیم ساعت دکتر اوند بیرون
جنیور: حالش چطوره
دکتر: عمل موفق امیز بود ولی تا بهوش نیا خطر رفع نشده
جنیور: کی بهوش میاد
دکتر: این به بیمار بستگی داره...... اوه راستی همچی امادست میتونین برای اهدای خون برید داخل
جنیور: اوم باشه فهمیدم
جنیور رفت داخل سوزومه بیهوش روی تخت خوابیده جنیور رفت سمتشو با عذاب وجدان بهش نگاه کرد
جنیور: دیگه هیچ وقت نمیزارم عذاب بکشی اینو بهت قول میدم حتی اگه مجبور بشم از زندگیت مهو میشو
پرستار داخل اتاق شد
پرستار: تو تخت کناری دراز بکشید
ــــــــــــــــــــــــ
روز ها میگذشت جنیور تا چند روز زوزانه دوسه بار اهدای خون میکرد تا که کم خونی سوزومه برطرف شد ولی سوزومه هنوز بهوش نیودمده بود جنیور 24 ساعته تو بیمارستان میموند به هیچ کس اجازه نمیداد بجاش بمونن ری و مامان سوزومه خیلی بهش اسرار کردن که بره خونه و استراحت کنه ولی جنیور گوشش بدهکار نبود دوستا و خانواده سوزومه هر چند روز یک بار برای عیادت سوزومه میومدن جیور بعد از تموم شدن دوره اهدای خون تا چند هفته سرگیجه داشتو چشماش سیاهی میرفت ولی هیچی براش مهم نبود فقط میخواست سوزومه هرچه زودتر چشمشو باز کنه ولی یک ماه گذشتو سوزومه حتی برای یک ثانیه هم چشماو باز نکرده بود
دکتر بعد از معاینه سوزومه از اتاقش اومد بیرون
جنیور: حالش چطوره
دکتر: سلامتیش کاملا برگشته دو روز دیگه هم بخیش رو باز میکنیمو باند پیچیش میکنیم
جنیور: پس چرا بهوش نیودمده
دکتر: راستشو بخواین فک میکنم بیمار از لحاظ روحی نمیخواد بهوش بیاد به نظرم باهاش صحبت کنین چون اون کاملا حرفاتونو میشنوه و شاید امیدی برای زندگی دوباره پیدا کنه و برای بهوش اومدن بجنگه
جنیور: اوم فهمیدم حتما همین کاری که گفتید روانجام میدم
دکتر رفت جنیور زنگ زد به مامان سوزومه
مامان: سلا پسرم اتفاقی افتاده
جنیور: نه دکتر همین الان سوزی رو معاینه کرد گفت سلامتی کاملشو به دست اورده
مامان: عالیه خداروشکر
جنیور: ولی اون خودش نمیخواد بهوش بیا
مامان: یعنی چی الان باید چیکار کنیم
جنیور: به ری هم بگین باهم بیایین باهاش صحبت کنین شاید دوباره امید به زندگی پیدا کنه
مامان: چرا خودت نمیری
جنیور: بهتره من باهاش صحبت نکنم
مامان: هر جور راحتی پسرم من به بچه ها هم میگم
جنیور: ممنون دیگه قط میکنم
مامان: مراقب خودت باش (قط کرد)
جنیور رفت سمت اتاق سوزومه و وارد شد روی تخت کناری نشست به صورت سوزومه خیره شده
جنیور: خبری شد تماس میگیرم فعلا
دکتر رفت اتاق سوزومه و پرده هارو کشیدن این به این معنی بود که میخوان جراهی کنن بعد نیم ساعت دکتر اوند بیرون
جنیور: حالش چطوره
دکتر: عمل موفق امیز بود ولی تا بهوش نیا خطر رفع نشده
جنیور: کی بهوش میاد
دکتر: این به بیمار بستگی داره...... اوه راستی همچی امادست میتونین برای اهدای خون برید داخل
جنیور: اوم باشه فهمیدم
جنیور رفت داخل سوزومه بیهوش روی تخت خوابیده جنیور رفت سمتشو با عذاب وجدان بهش نگاه کرد
جنیور: دیگه هیچ وقت نمیزارم عذاب بکشی اینو بهت قول میدم حتی اگه مجبور بشم از زندگیت مهو میشو
پرستار داخل اتاق شد
پرستار: تو تخت کناری دراز بکشید
ــــــــــــــــــــــــ
روز ها میگذشت جنیور تا چند روز زوزانه دوسه بار اهدای خون میکرد تا که کم خونی سوزومه برطرف شد ولی سوزومه هنوز بهوش نیودمده بود جنیور 24 ساعته تو بیمارستان میموند به هیچ کس اجازه نمیداد بجاش بمونن ری و مامان سوزومه خیلی بهش اسرار کردن که بره خونه و استراحت کنه ولی جنیور گوشش بدهکار نبود دوستا و خانواده سوزومه هر چند روز یک بار برای عیادت سوزومه میومدن جیور بعد از تموم شدن دوره اهدای خون تا چند هفته سرگیجه داشتو چشماش سیاهی میرفت ولی هیچی براش مهم نبود فقط میخواست سوزومه هرچه زودتر چشمشو باز کنه ولی یک ماه گذشتو سوزومه حتی برای یک ثانیه هم چشماو باز نکرده بود
دکتر بعد از معاینه سوزومه از اتاقش اومد بیرون
جنیور: حالش چطوره
دکتر: سلامتیش کاملا برگشته دو روز دیگه هم بخیش رو باز میکنیمو باند پیچیش میکنیم
جنیور: پس چرا بهوش نیودمده
دکتر: راستشو بخواین فک میکنم بیمار از لحاظ روحی نمیخواد بهوش بیاد به نظرم باهاش صحبت کنین چون اون کاملا حرفاتونو میشنوه و شاید امیدی برای زندگی دوباره پیدا کنه و برای بهوش اومدن بجنگه
جنیور: اوم فهمیدم حتما همین کاری که گفتید روانجام میدم
دکتر رفت جنیور زنگ زد به مامان سوزومه
مامان: سلا پسرم اتفاقی افتاده
جنیور: نه دکتر همین الان سوزی رو معاینه کرد گفت سلامتی کاملشو به دست اورده
مامان: عالیه خداروشکر
جنیور: ولی اون خودش نمیخواد بهوش بیا
مامان: یعنی چی الان باید چیکار کنیم
جنیور: به ری هم بگین باهم بیایین باهاش صحبت کنین شاید دوباره امید به زندگی پیدا کنه
مامان: چرا خودت نمیری
جنیور: بهتره من باهاش صحبت نکنم
مامان: هر جور راحتی پسرم من به بچه ها هم میگم
جنیور: ممنون دیگه قط میکنم
مامان: مراقب خودت باش (قط کرد)
جنیور رفت سمت اتاق سوزومه و وارد شد روی تخت کناری نشست به صورت سوزومه خیره شده
- ۳.۰k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط