به سوی تو به شوق روی تو به طرف کوی تو

به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو
سپیده‌دم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی؟
نشان تو، گه از زمین گاهی، ز آسمان جویم
ببین چه بی‌پروا، ره تو می‌پویم، بگو کجایی؟

کی رود رخ ماهت از نظرم نظرم
به غیر نامت کی نام دگر ببرم
اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی؟
به دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی؟
فتاده‌ام از پا، بگو که از جانم، دگر چه خواهی؟

یک دم از خیال من، نمی‌روی ای غزال من
دگر چه پرسی ز حال من
تا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی توام
اگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی؟


#عبدالله_الفت
دیدگاه ها (۱۳)

"ببین ، سراغ مرا هیچ کس نمی گیردمگر که نیمه شبی ، غصه ای ، غ...

برگ با ریزش پیوسته به من می‌گوید:در زمین خوردن، عشاق تسلسل د...

با توآم تا با منی، پس با منی تا با توآممثل تو در قید و بند...

اگر چند تو را سیم از این ساز گسستهبزن این زخمه ٬ اگر چند در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط