رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۲
بله کسی که تناسخ پیدا کرده شینوبوعه! ها چیه انتظار نداشتی نه؟فکر کردی قراره یه داستان کمدی عاشقانه باشه؟ خب اینبار درست فکر کردی.
خب برگردیم سر داستان:
میتسوری کوچولوی داستان ما تو این زندگی ۲ تا برادر که یکیش هنوز به دنیا نیومده و ۱ دونه خواهر هم داره🥳
روی بدنش(همون جایی که نشان برگزیدگی ظاهر شد) یه ماه گرفتگی به شکل شبدر ۴ برگ داره که نشونه ی زندگی قبلیشه🍀
(داستان از زبون میتسوری:)
مامان: «بگو عااااا.... آفرین دختر خوبم حالا دوباره دهنتو باز کن که هواپیما داره میاد» (😂😐)
توی ذهن میتسوری:[چرا مامانم فکر میکنه من بچم؟ ...... عه خب شاید چون بچم 😂 یادم رفت این زندگی دوم منه]
بی صبرانه منتظرم تا ببینم داداش کوچولویی که قراره بدنیا بیاد چه شکلیه ؟!
امیدوارم که مثل داداشم تو زندگی قبلیم باشه چون اون خیلی با نمک بود. هنوز نه ! نباید آنقدر فکر خیال کنم من الان فقط یه بچه دو ساله ام .
نمی تونم صبر کنم تا زودتر با بقیه ی آدم های این شهر آشنا بشم🩷
(گوینده داستان:شینوبو:)
هنوز هم نمی تونم درست متوجه بشم.... تناسخ؟ شاید جزو چیز هایی بود که اصلا انتظار نداشتم....
به علاوه این دختری که روبه روی منه خیلی شبیه میتسوریه. البته بجز رنگ موهاش . موهای میتسوری صورتی و سبز بود و خیلی بانمک بود.
اصلا بی خیال .
چرا مامانم باید یه بچه ی حدودا دو ساله رو بیاره خانه بازی؟ همه ی بچه ها که مثل هم نیستن.😤 از اینا بگذریم خوشحالم که یه فرصت دیگه دارم. تو این زندگی خودم رو وقف انتقام نمی کنم البته معلوم نیست چی پیش میاد خب پس باید بگم هنوز نه. تازشم یه خواهر دارم به اسم کانائه☺️ اینبار می خوام ازش محافظت کنم البته الان با این بدنی که دارم که هیچی تازه خیلی کوچولو ام هیچ کاری نمی تونم بکنم. اما ..... فقط ای کاش تو آینده یکی مثل تومیوکا سان می بود ........یا حتی میتسوری .... کانائو یا حتی آئویی.... دلم برای افراد زندگی قبلیم تنگ میشه.....
هنوز نه! از الان نباید آبغوره ی زندگی قبلیم رو بگیرم....
ادامه دارد...
خب برگردیم سر داستان:
میتسوری کوچولوی داستان ما تو این زندگی ۲ تا برادر که یکیش هنوز به دنیا نیومده و ۱ دونه خواهر هم داره🥳
روی بدنش(همون جایی که نشان برگزیدگی ظاهر شد) یه ماه گرفتگی به شکل شبدر ۴ برگ داره که نشونه ی زندگی قبلیشه🍀
(داستان از زبون میتسوری:)
مامان: «بگو عااااا.... آفرین دختر خوبم حالا دوباره دهنتو باز کن که هواپیما داره میاد» (😂😐)
توی ذهن میتسوری:[چرا مامانم فکر میکنه من بچم؟ ...... عه خب شاید چون بچم 😂 یادم رفت این زندگی دوم منه]
بی صبرانه منتظرم تا ببینم داداش کوچولویی که قراره بدنیا بیاد چه شکلیه ؟!
امیدوارم که مثل داداشم تو زندگی قبلیم باشه چون اون خیلی با نمک بود. هنوز نه ! نباید آنقدر فکر خیال کنم من الان فقط یه بچه دو ساله ام .
نمی تونم صبر کنم تا زودتر با بقیه ی آدم های این شهر آشنا بشم🩷
(گوینده داستان:شینوبو:)
هنوز هم نمی تونم درست متوجه بشم.... تناسخ؟ شاید جزو چیز هایی بود که اصلا انتظار نداشتم....
به علاوه این دختری که روبه روی منه خیلی شبیه میتسوریه. البته بجز رنگ موهاش . موهای میتسوری صورتی و سبز بود و خیلی بانمک بود.
اصلا بی خیال .
چرا مامانم باید یه بچه ی حدودا دو ساله رو بیاره خانه بازی؟ همه ی بچه ها که مثل هم نیستن.😤 از اینا بگذریم خوشحالم که یه فرصت دیگه دارم. تو این زندگی خودم رو وقف انتقام نمی کنم البته معلوم نیست چی پیش میاد خب پس باید بگم هنوز نه. تازشم یه خواهر دارم به اسم کانائه☺️ اینبار می خوام ازش محافظت کنم البته الان با این بدنی که دارم که هیچی تازه خیلی کوچولو ام هیچ کاری نمی تونم بکنم. اما ..... فقط ای کاش تو آینده یکی مثل تومیوکا سان می بود ........یا حتی میتسوری .... کانائو یا حتی آئویی.... دلم برای افراد زندگی قبلیم تنگ میشه.....
هنوز نه! از الان نباید آبغوره ی زندگی قبلیم رو بگیرم....
ادامه دارد...
- ۱۲.۵k
- ۰۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط