هفتمین عشق

هفتمین عشق
Part 9
جیا: الان که اینجام حس بهتری دارم و واقعا راضیم ولی ات بهم یه ماموریت سخت داده و باید اونو همین امشب انجام بدم رفتم و سر میز نشستم که یکی صدام زد
هانا: هی خانوم کوچولو اسمت چیه؟
جیا: جؤن جیا هستم.. و شما
هانل: من هانا هستم
ماری: منم ماری هستم
یومی: منم یومی هستم
مینجی: منم مینجیم
یونا: منم یونا هستم
جیا: و اون بی اعصابه؟(اشاره به میا)
میا: اولن با بزرگتر درست صحبت کن دومن من میا هستم
هانا: هوی میا یادت نره تو از همه ی ما کوچک تری و اصنم ادب نداری
میا: خب کهههه چی
جیا: مگه چند سالشه
هانا: 18 سالشه
جیا: چییییییی
میا: اره بچه جون
جیا: اصن نمیخوره بهت
میا: لان بهم گفتی پیر؟
+خیلی خب بسه بچه ها خب امروز همتون میدونید جیا باید بره خونه و یه ماموریت داره و این ماموریت اینه که اسناد مهم پدرش رو که میدونه کجاست بدزده و ما باید کاملن حواسمون باشه گیر نیوفته...
جیا: غمت نباشه...
+صبحونه خوردیم و زمان مث باد گذشت و وقت محمونی رسید سوار ون شدیم و رفتیم سمت محمونی
ببین جیا اصن نباید استرس داشته باشی رفتی داخل جلوی پدرت عادی رفتار کن اوکی؟
جیا: باشه ولی اگه گیر بیوفتم چی؟
+من نجاتت میدم..
و این بی سیم رو بگیر چیزی شد سریع خودمو میرسونم...
جیا: ممنونم
+بلاخره رسیدیم و جیا پیاده شد
جیا: خیلی استرس داشتم و رفتم داخل که همون لحضه با قیافه پدرم مواجه شدم.....
جؤن: پس اومدی؟

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۱۵)

هفتمین عشق Part10 جیا: پ... دددد... ر من.... تونستم فرار کنم...

هفتمین عشق Part11جؤن: پس گولم زدی جیا: بابا.... جؤن:(سیلی) خ...

مروارید آبیPart¹⁰⁸_ خواستم یه کادو بهش بدم (مثل سگ دروغ میگه...

مروارید آبیPart ¹⁰⁷ویو لانا یه پیامی به گوشی کوک اومد که کوک...

پارت ۳ شما در مای هیرو اکادمی

Name: Heart lostPart:②ویو اِریکا وقتی آجوما رفت منم رفتم حمو...

Name: Lost heart Part: ⑤ویو اِریکارفتم سمت داداشم و اینا داش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط