سر تا پایم را خلاصه کنند میشوم مشتی خاک

سر تا پایم را خلاصه کنند، میشوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
و یا شاید "خاکی" در گلدان‌
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند
برای "نهایت" برای "شرافت" برای "انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای
"نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام برای
" قرب " برای " رجعت " برای " سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده
به " انتخاب " به " تغییر " به" شوریدن " به " محبت "
وای بر من
اگر
قدر
ندانم
دیدگاه ها (۳)

هرکسی یه مدتی هست و بعدش نیستهرکسی تاریخ انقضایی دارد که یه ...

وقتی از دنیا خسته شدی؛وقتی از همه دلگیر شدی؛وقتی قلبت شکست و...

" تـنـهــــــــایـــے "نـاґ دیـگـر " پــایــیـــــــــــز " ...

ایـنم از زندگــے ما....اونـے ڪه دوســــش نَــدارےاصـرار پُــ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط