آنکه دوستش داشتم
آنکه دوستش داشتم.....
مسافری بود
همیشه در دستهایش چمدانی و
در جیب هایش بلیطی برای نماندن بود
اما از لب هایش حرفی از رفتن نمیریخت
آنکه دوستش داشتم.....
شبی
تمامی زیباییش را در کوله باری ریخت
و در پی یافتن آنچه خود هم نمی دانست
ذره ذره زیبایش را
در آغوش دیگران جای گذاشت
و به باد سپرد عطر نرگسی دستانش را
آنکه دوستش داشتم.....
از ابتدا برای رفتن آمده بود
و برای ماندنش
به همراه من
نه زنجیری بود.....
نه قفسی.....
#فی خالِدون
مسافری بود
همیشه در دستهایش چمدانی و
در جیب هایش بلیطی برای نماندن بود
اما از لب هایش حرفی از رفتن نمیریخت
آنکه دوستش داشتم.....
شبی
تمامی زیباییش را در کوله باری ریخت
و در پی یافتن آنچه خود هم نمی دانست
ذره ذره زیبایش را
در آغوش دیگران جای گذاشت
و به باد سپرد عطر نرگسی دستانش را
آنکه دوستش داشتم.....
از ابتدا برای رفتن آمده بود
و برای ماندنش
به همراه من
نه زنجیری بود.....
نه قفسی.....
#فی خالِدون
- ۷۸۱
- ۱۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط