آنکه دوستش داشتم

آنکه دوستش داشتم.....

مسافری بود
همیشه در دستهایش چمدانی و
در جیب هایش بلیطی برای نماندن بود
اما از لب هایش حرفی از رفتن نمیریخت

آنکه دوستش داشتم.....

شبی
تمامی زیباییش را در کوله باری ریخت
و در پی یافتن آنچه خود هم نمی دانست
ذره ذره زیبایش را
در آغوش دیگران جای گذاشت
و به باد سپرد عطر نرگسی دستانش را
 
آنکه دوستش داشتم.....

از ابتدا برای رفتن آمده بود
و برای ماندنش
به همراه من

نه زنجیری بود.....
نه قفسی.....




#فی خالِدون
دیدگاه ها (۶)

#فی خالِدون . .

یک نفر داشت با خودش #تنهازیر یک سقف #زندگی می کرد#فی خالِدون...

#فی خالِدون . .

#فی خالِدون . .

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط