سناریو درخواستی
#سناریو درخواستی
بخاطر اینکه برادرش دعواش کردن خواست خودکشی کنه، برادراش بخاطر این باهاش دعوا کردن چون عاشق یه پسر بود و با هم دوست شدن، ولی برادراش قبول نمی کردن
نامجون: موقعی که یه مشت قرص توی دستت بود وارد اتاقت شد
ات؟ داری چیکار میکنی.. هی هی اجی کوچولو اونو بزار کنار.. من معذرت میخوام نباید اونجوری میکردم ببخشید
جین: چند روزی از اون دعوای وحشناکت سر جون وی با داداشت میگذشت جین دیگه نه نگاهت میکرد نه باهات حرف میزد این زندگی بدون نگاه های جین و صداش برای تو هیچ بود پس چندتا قرص خوردیو وارد تختت شدی خوابیدی
جین: ات ات بیدار شو هی چرا انقدر عرق کردی.. چرا بدنت سرده. نه نه اتتت عزیزم خواهر کوچولو بیدار شو
شوگا: بعد از دعوا شوگا از خونه خارج شد.. تو نمیتوستی بین جون وی و شوگا یکیو انتخاب کنی به خورده شیشه های گلدون شکسته ای که چند دقیقه پیش برادرت اونو شکوند نگاه کردی به سمتش رفتی و یه تیکه از اونو برداشتی و به سمت دستت بردی.. و سیاهی
وقتی شوگا به خونه رسید با جسد سر و بی روح خواهرش مواجه شد.. اون دیگه نمیتونست کارس کنه خواهر کوچولوش دیگه پیشش نبود
جیهوپ: بعد از دعوا از خونه خارج شدم مدتی که گذشت به یاد اون کار ها و رفتار هایی که تو خونه کردم افتادم حتما ات ازم خیلی ناراحت شده
یه دست گل بزرگ گرفتم و به سمت خونه رفتم.. ات عزیزم من اومدم کجایی کوچولو
با دیدن اتی که لبه پنجره نشسته نفس کشیدن برای چند دقیقه از یادم رفت
... هی هی ات بیا پایین داداشی معذرت میخوام که اینجوری شد ببین این گلو برای تو گرفتم
(اتم اومد پایین)
جیمین: ایشون خیلی با ارامش باهات حرف میزنه و کار به دعوا نمیکشه
تهیونگ: کیم ات.. برو تو اتاقت جلوی چشمام نباش
بعد از اون حرفش.. خاب.. خیلی دلم شکست با خودم تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت جلوی چشمامش نباشم
به قرص های خوابی که روی میزم بود نگاهی انداختم وــــــ
تهیونگ: هی بچه چرا جلوی در خوابی پاشو پاشو.. ات ات چیشده چته چرچا بدنت سرده اتتتت نهههه
جونگکوک: ایشون باتو کاری نداره با پسره کار داره 😐😎
بخاطر اینکه برادرش دعواش کردن خواست خودکشی کنه، برادراش بخاطر این باهاش دعوا کردن چون عاشق یه پسر بود و با هم دوست شدن، ولی برادراش قبول نمی کردن
نامجون: موقعی که یه مشت قرص توی دستت بود وارد اتاقت شد
ات؟ داری چیکار میکنی.. هی هی اجی کوچولو اونو بزار کنار.. من معذرت میخوام نباید اونجوری میکردم ببخشید
جین: چند روزی از اون دعوای وحشناکت سر جون وی با داداشت میگذشت جین دیگه نه نگاهت میکرد نه باهات حرف میزد این زندگی بدون نگاه های جین و صداش برای تو هیچ بود پس چندتا قرص خوردیو وارد تختت شدی خوابیدی
جین: ات ات بیدار شو هی چرا انقدر عرق کردی.. چرا بدنت سرده. نه نه اتتت عزیزم خواهر کوچولو بیدار شو
شوگا: بعد از دعوا شوگا از خونه خارج شد.. تو نمیتوستی بین جون وی و شوگا یکیو انتخاب کنی به خورده شیشه های گلدون شکسته ای که چند دقیقه پیش برادرت اونو شکوند نگاه کردی به سمتش رفتی و یه تیکه از اونو برداشتی و به سمت دستت بردی.. و سیاهی
وقتی شوگا به خونه رسید با جسد سر و بی روح خواهرش مواجه شد.. اون دیگه نمیتونست کارس کنه خواهر کوچولوش دیگه پیشش نبود
جیهوپ: بعد از دعوا از خونه خارج شدم مدتی که گذشت به یاد اون کار ها و رفتار هایی که تو خونه کردم افتادم حتما ات ازم خیلی ناراحت شده
یه دست گل بزرگ گرفتم و به سمت خونه رفتم.. ات عزیزم من اومدم کجایی کوچولو
با دیدن اتی که لبه پنجره نشسته نفس کشیدن برای چند دقیقه از یادم رفت
... هی هی ات بیا پایین داداشی معذرت میخوام که اینجوری شد ببین این گلو برای تو گرفتم
(اتم اومد پایین)
جیمین: ایشون خیلی با ارامش باهات حرف میزنه و کار به دعوا نمیکشه
تهیونگ: کیم ات.. برو تو اتاقت جلوی چشمام نباش
بعد از اون حرفش.. خاب.. خیلی دلم شکست با خودم تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت جلوی چشمامش نباشم
به قرص های خوابی که روی میزم بود نگاهی انداختم وــــــ
تهیونگ: هی بچه چرا جلوی در خوابی پاشو پاشو.. ات ات چیشده چته چرچا بدنت سرده اتتتت نهههه
جونگکوک: ایشون باتو کاری نداره با پسره کار داره 😐😎
- ۲.۶k
- ۰۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط