فیک آقای خشن قسمت ۹۲

جونگ سان و جون کوک مشغول تکفنادو بودن و یول هم به ماریسا پشت کرده بود آنوشا هم داشت درس میخوند و امروز جشن تولد یول عه و ماریسا همه کارهای خونه رو انجام داد و رفت بیرون برای خرید و غیره تهیونگ هم اومد با بچه رو برد پارک و جون کوک هم برای خودش جینا رو دعوت کرد و باهاش حال کرد و ماریسا کلید انداخت اومد داخل خونه و رفت لباس هاشو عوض کنه اون صحنه رو دید و باگریه گفت جون کوک حق من این بود گذاشت رفت بارون شروع شد تهیونگ بچه ها رو سریع آورد خونه و دید جینا دوید بیرون و جون کوک هم دوید با چتر ماریسا کاپشن زرد تنش بود دید و گرفتش گفت ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم ماریسا گفت ولم کن متنفرم ازت من احمق رو بگو چقدر عاشقت بود از دوران دبیرستان تا الان جون کوک گفت نمیتونی از دستم بیایی بیرون زورشو نداری
ماریسا گفت عه الکی گفت وای پسرم جونگ سان نرو جون کوک حواسش پرت شد و ماریسا فرار کرد بارون خیلی شدید شد و
ماریسا رفت دم خیابان تاکسی بگیره جون کوک گفت وایسا بیبنم کجا میری ماریسا نمیخواست فعلا جون کوک رو بیبنه رفت جلوتر ماشین مشکی بهش زد و ماریسا افتاد زمین جون کوک دوید سمت بغلش کرد و گفت نهههههه
دیدگاه ها (۴۵)

فالوورها عزیزم دوستان گلم حمايت لایک بشه

فالوورها عزیزم دوستان گلم حمايت لایک بشه

فیک آقای خشن قسمت ۹۱

فیک آقای خشن قسمت ۹۰

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط