رمان مافیایی

رمان مافیایی


جونگ کوک :ات میخوای اگه حالت خوب نیست بریم ؟
با سرش حرفم رو تایید کرد
مامان :بعد این همه سال میخوای بری
جونگ کوک :مامان نمی بینی حالش خوب نیست بعد دوباره میایم بیا بریم
مامان :باشه
توپ ماشین
جونگ کوک :خب کجا بریم ؟
ات:خونه
جونگ کوک :خوبه یک ساعت پیش داشتی با زبونت منو میخوردی حالا خونه(اداش رو در آورد )
ات:خوبه تو هم یک ساعت پیش داشتی منو زندانی می کردی
ماشین رو نگه داشتم
جونگ کوک :راستش من خوشحال شدم که خواهرم نیستی
ات:می‌دونم از بچگی خوشت نمی اومد
جونگ کوک :نه نه اون جوری نه خب اون موقع بچه بودم هیچی نمی فهمیدم الان برا این خوشحالم که ...
ات:که چی ؟
جونگ کوک :دوست دارم نه به عنوان خواهر
ات:قبلاً گفتی
جونگ کوک :گفتم اما جوابی نشنیدم
از زبون ات
راستش منم دوسش داشتم اما اذیت کردنش اشکالی نداشت
ات:ببینم میتونی خودت رو بهم ثابت کنی ؟
جونگ کوک :معلومه که آره
ات :خب زمان شما از الان شروع شد
جونگ کوک :از الان تا کی؟
ات:تا یه هفته خوبه ؟
جونگ کوک :خوبه
ات:بریم که آقای جئون میخواد خودش رو بهم نشون بده
یک هفته بعد
توی این یک هفته بد بخت رو دهنش رو سرویس کردم انقدر ازش کار کشیدم
جونگ کوک :ات یه هفته شد بگو دیگه
ات:من از همون روز تصمیمم رو گرفتم
جونگ کوک :پس بگو دیگه
ات:فکر کنم ....‌
جونگ کوک :بگو
ات:شب میگم
یهو جونگ کوک محک زدم به دیوار و دستاش رو گذاشت دورم
ات:چیکار می کنی ؟
جونگ کوک :یا الان میگی یا به ف+ا+ک+ت میدم
ات:خب اگه بگم جوابم مثبته بازم همون کارو می‌کنی
شت ریدم گفتم
جونگ کوک :جوابت مثبته ؟
ات:آره
سریع از زیر دستش فرار کردم
جونگ کوک :من اگه دستم بهت نرسه (بلند )



پایان
دیدگاه ها (۵۳)

رمان جین ات و جین باهم دوست دختر دوست پسرناز زبون نامجون سه ...

رمان جین نامجون :بچه ها مطمعن که نیستم بیاین قضاوت نکنیم ته...

رمان مافیاییجونگ کوک:حالا که اومدین میشه این دختره رو ببرین ...

رمان مافیایی یه روز بعدجیمین :جونگ کوک جونگ کوک :بله جیمین :...

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

میکنه و میگه تهیونگ: بیبی داری عصبیم میکنی خونه من نه خونمون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط