به درد خود خو کرده ام
به درد خود خو کرده ام:
به تطاول شاخه ی خشکیده ی آن نهال نارس،
که در قلبم آماس کرده است …
به تاول ترکیده ی این گام های بی پایان
در بیراهه های این برهوت بی جهت،
… به جستجوی تو؛
به جستجوی خویش؛
به جستجوی او؛
به جستجوی هیچ…
راز اندوه چشم های مرا
از لبانم نپرس!
که حتی این حروف،
حرف های مرا تحریف می کنند.
در مردمك چشم من خدایی ست؛
که میل دیده شدن ندارد...
به تطاول شاخه ی خشکیده ی آن نهال نارس،
که در قلبم آماس کرده است …
به تاول ترکیده ی این گام های بی پایان
در بیراهه های این برهوت بی جهت،
… به جستجوی تو؛
به جستجوی خویش؛
به جستجوی او؛
به جستجوی هیچ…
راز اندوه چشم های مرا
از لبانم نپرس!
که حتی این حروف،
حرف های مرا تحریف می کنند.
در مردمك چشم من خدایی ست؛
که میل دیده شدن ندارد...
- ۵۳۱
- ۲۱ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط