نشسته بودم

نشسته بودم ...

یهو مامانم از آشپزخونه اومد بی مقدمه شروع کرد درباره فلفل صحبت کردن که :
میدونستی فلفل لاغر میکنه و ضد سرطانه ؟
بعد نشست دو ساعت از خاطرات گذشتش و غذاهای خوشمزه و پر فلفل عمه اش حرف زد …





آخرش معلوم شد فلفل از دستش در رفته ، ریخته تو شام !!!

ینی همچین مامان توجیه کننده ای دارم من !
:-| :-) :-)

#طنز
#مادر
دیدگاه ها (۶)

همسر یعنی ⇩ 《 همسفر تا بهشت 》#همسر #همسفر#زندگی_شیعه_و...

الّلهُـــمَّ ارزُقنا ... ❃ زیارت امام رئوف ❃#امام_رضا #...

من یک ریحانه ام!! روحم ..به لطافت گلبرگ های ✿گل✿ است!!با حجا...

«دلم» از فرط گنه «سنگ» شده کاری کنکه «نفسهای» تـو در سنگ اثر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط