پارت
پارت ۱۲
استاد من
نمیدونم ساعت چند بود که با حس تشنگی زیاد از خواب بیدار شدم و پایین رفتم ، در یخچال رو باز کردمو بطری آب رو درآوردم ، لیوانی آوردم و برای خودم آب ریختم و بعد از خوردنش اب رو تویه یخچال گذاشتم ، همین که خواستم برگردم یهو با دیدن چان پشت سرم میخواستم جیغ بکشم که دست رو دهنم گذاشت و به یخچال فشردم ، نگاهی به لباس خوابم کرد و پوزخندی زد
_تویه خونه ای که پسر عموی مجردت توشه همچین چیزی میپوشی ؟ نمیگی هوس کنم جرت بدم؟
±ت...تو...چ..چرا بیداری؟
_خوابم نمیبرد اومده بودم یکم بگردم که با یه منظره عالی روبه رو شدم
±ب..برو اونور میخوام برم بخوابم...
نوچی کردو سرش رو تویه گردنم برد و زبونی زد
_فردا میخوام با خودم ببرمت دانشگاه... آماده باش دختر کوچولوم
±خفه شو من دختر تو نیستم
_هیس!باید بدونی حق نداری با من اینطوری حرف بزنی ، و اینکه کسی که تعیین میکنه تو کی باشی و چی باشی منم نه تو! فهمیدی سایا؟ یا میخوای یه طور دیگه بهت بفهمونم هوم؟
±فهمیدم...برو اونور
_الان میری تویه اتاقت و میخوابی اما اگه صبح بیام و ببینم که در قفله یه تنبیه سفت و سخت داری ، مثلا راه ندادنت سر کلاس یا انداختنت
±خیلی عوضی هستی
_اره من عوضیم...یه عوضی روانی ، و تو دخترم...به نفعته هرچی که این عوضی میگه رو گوش کنی چون اگر نکنی برات بد میشه...
حالا برو بخواب
نگاهی پر نفرت بهش انداختم و به سمت اتاقم رفتم ، مرتیکه آشغال از همین الان داره تهدیدم میکنه
استاد من
نمیدونم ساعت چند بود که با حس تشنگی زیاد از خواب بیدار شدم و پایین رفتم ، در یخچال رو باز کردمو بطری آب رو درآوردم ، لیوانی آوردم و برای خودم آب ریختم و بعد از خوردنش اب رو تویه یخچال گذاشتم ، همین که خواستم برگردم یهو با دیدن چان پشت سرم میخواستم جیغ بکشم که دست رو دهنم گذاشت و به یخچال فشردم ، نگاهی به لباس خوابم کرد و پوزخندی زد
_تویه خونه ای که پسر عموی مجردت توشه همچین چیزی میپوشی ؟ نمیگی هوس کنم جرت بدم؟
±ت...تو...چ..چرا بیداری؟
_خوابم نمیبرد اومده بودم یکم بگردم که با یه منظره عالی روبه رو شدم
±ب..برو اونور میخوام برم بخوابم...
نوچی کردو سرش رو تویه گردنم برد و زبونی زد
_فردا میخوام با خودم ببرمت دانشگاه... آماده باش دختر کوچولوم
±خفه شو من دختر تو نیستم
_هیس!باید بدونی حق نداری با من اینطوری حرف بزنی ، و اینکه کسی که تعیین میکنه تو کی باشی و چی باشی منم نه تو! فهمیدی سایا؟ یا میخوای یه طور دیگه بهت بفهمونم هوم؟
±فهمیدم...برو اونور
_الان میری تویه اتاقت و میخوابی اما اگه صبح بیام و ببینم که در قفله یه تنبیه سفت و سخت داری ، مثلا راه ندادنت سر کلاس یا انداختنت
±خیلی عوضی هستی
_اره من عوضیم...یه عوضی روانی ، و تو دخترم...به نفعته هرچی که این عوضی میگه رو گوش کنی چون اگر نکنی برات بد میشه...
حالا برو بخواب
نگاهی پر نفرت بهش انداختم و به سمت اتاقم رفتم ، مرتیکه آشغال از همین الان داره تهدیدم میکنه
- ۲.۰k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط