چشم من در مسجد چشمش نمازی کرد و رفت

چشم من در مسجد چشمَش نمازی کرد و رفت..
بوسه ام روی لبَش راز و نیازی کرد و رفت..
باز هم دیشب به خوابم آمد و با شیطَنَت..
بازُوانم را گرفت و گازگازی کرد و رفت..
من هنرمندی ندیدم اینهمه بی عاطفه..
با صدای هِق هِق ام آهنگسازی کرد و رفت..
تویِ دنیای حقیقی عاشقَش بودم ولی..
پشت کرد و رو به دنیای مجازی کرد و رفت..
چون که تنها بود و خیلی حوصلَش سر رفته بود..
آمد و با زندگی ام خاله بازی کرد و رفت..
او برای خستگی دَر کردَنَش آمد فقط..
بین آغوشم دو ساعت خواب نازی کرد و رفت..
در هوایِ ابری و بارانیِ چشمانِ من. .
هِی پرید و هِی پرید و چتر بازی کرد و رفت....



#فی خالِدون . .
دیدگاه ها (۶)

#فی خالِدون . .

شاید از صبح، یک زن تنهابالشش را گرفته در آغوششاید از صبح، گر...

خطْ به خطْ، حرفِ نگاهِ تو که معنا میشود-رازِ چَشمانَت،، برای...

نمانده ست چیزی به جز غم... مهم نیستگرفته دلم از دو عالم... م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط